Thursday, February 9, 2012

بعد محتوایی : عرفا برای بيان اندیشۀ خویش از زبان هنری شعر طوری بهره میگیرند که به زیبایی و موزونی کلامشان بیفزاید، چنان شرین، زیبا و دل انگیز بازتاب یابد که بر دل مخاطب موج و تپنده گی بیافریند، آنگونه که در مسیر پرفراز و فرود تصوف و عرفان قلب سالک را بیفروزد و در سیرو سلوک به او پایه داری و ایستاده گی پدید آورد.


بعد محتوایی :
عرفا برای بيان اندیشۀ خویش از زبان هنری شعر طوری بهره میگیرند که به زیبایی و موزونی کلامشان بیفزاید،  چنان شرین، زیبا و دل انگیز بازتاب یابد که بر دل مخاطب موج و تپنده گی بیافریند، آنگونه که در مسیر پرفراز و فرود تصوف و عرفان قلب سالک را بیفروزد و در سیرو سلوک به او پایه داری و ایستاده گی پدید آورد.
پس کلام عارف از لحاظ محتوا حاوی پیامی میباشد، تا بنده و روشنگر، طوریکه سالک را به سوی یگانه گی و توحید میکشاند و ذهن را از پراگنده گی و بیگانه گی میرهاند. بنابر این مایه و محتوای آفریده هایشان را بیان مطالب: دینی، فقهی، عرفانی، تصوفی، عشقی، اجتماعی و سایر ارزشهای انسانی و معنوی تشکیل میدهند.
اگرچه بررسی همه جانبۀ درون مایه های اشعار آنان مستلزم دسترسی به منابع، مآخذ و تمامی آثار شان بوده و نیازمند شرایط مساعد و زمان بیشتر میباشد که در حال حاضر بعید به نظر میرسد. با آنهم در حد توان کوشش شده تا از مشترکات محتوایی کلام آنان نمونه هایی ارایه گردد.
الف- حمد و نعت :
شروع و آغاز دیوانهای اکثر شعرای مورد نظر با حمد و ثنای خدای بی همتا، نعت پیامبر اسلام و مناجات مزین گردیده است. به گونۀ مثال دیوان «ریاض العرفان» که بازتابگر سروده های مولانا نیاز احمد فانی میباشد، با این حمدیه آغاز گردیده است:
                                              حمد
سبحان ذی الملک و الملائک و الملکوت      سبــــحان ذالعزة و الکـــــبریاء والـجبروت
پاک است ذات اقداسش از نقص و از زوال         ارحـــم لنا بلطفک یا صـــاحب الکمــــال
وی پـــــادشاه باکـــرم وی خـــالق مُلوک         ملكوت از تو يافت چنين حشمت وسلوك
ذاتت بــــود عزيز و ســـزاوار كبــريـــــا                یـــا صـاحب الجبروت تویی شاه ذوالعطا ([1])
انتخاب دوم حمد و ثنایی است از سروده های مخفی بدخشی که خالق لایزال را اینگونه به وصف گرفته است:
ای قــــاصر از ادای صـــفاتت زبـان ما        کی در خور ثنای تو باشد بیـــان ما
ماکی به ذات خویش به تصویر میرسیم        تا از تو آشـــکار نــگردد نهـــان ما
از حرص دانه در قفس هستیم ورنه بود       در اوج هفت چرخ بلند آشیان مـا ([2])
همچنان در نعت پیامبر اسلام(ص) سروده است، که :
ای شاه عرب میر عجم، سرور اعلــی               معراج تو بگذشت ز قوسین و ادنی
شاهان همه بردرگۀ تو همچو گدایند         از بهر تو آراسته شد عــالم و عقبی
در بیعت حکم تو بود مشرق و مغرب          فرمانبر شرع ز سمک تا به ثریا ([3])
قاری محمد انور بسمل در یک نعتیه بلاغت کلام، هدایات، رهنمود، دعوت، حسن رفتار، خلق نیکو و شب معراج سرور دو جهان محمد مصطفی(ص) را اینطور بیان کرده است:
بنما یـــک نـــظر آیــــینه سیـ‌ـــما سیــما      که همه روم شد از هجر تو برمـــا برمــا
سود مفت است کسی را که به بازار غمت      دل و جان کرد به یک حبۀ سودا ســودا
گـــر نمی شـــد زهدایات توالا ظـــاهـــر      ره که می یافت سوی عــالم بــالا بــالا
راز تــوحید تو از پـــرده بــــرون آوردی     ورنه در خانه بسی داشت عــربها ربهــا
زبلاغت کــه کلام حقت آورد به لــــب       فصحا جمله شد از گفتۀ بی پا، بــی پـا
از صفاتیکه بــــه دلها زسرور تـــو رســـد        میتواند کـــه بخندد به حلــب هـــا لبها
چون گذشتی شب معراج ز افلاک به اوج        داد از مقــدم تو سدره به طوبی طــوبی
از تو آموخت عرب خلق حسن ورنه زهم        می شنیدند چه در ذکر نسبها شبها...([4]) 
سنمبوی بادغیسی که در عشق لقای پیامبر اسلام(ص) بسمل گشته، اینطور نوا سرداده است:
به سوداي حـــجازم یا محمد(ص)        به عشقت در نیازم یـــا محمد(ص)
جمـــالت را نــماتـــا مـــن بینم      چطور جان میگذارم یـا محمد(ص)
تپیدن میکنم مــــانند بسمــــل           که هستی د لنوازم یــــا محمد(ص) ...([5])
ب- مناجات: مناجات معنای عرض و نیاز، رجوع و التماس به سوی خداوند(ج) را افاده میکند. با توجه به این مفهوم شعرای معاصر در قالب شعر درخواستها و عرایض خویش را با الفاظ لطيف و در نهایت فروتنی و انکسار به بارگاه خالق منان پیشکش نموده و طلب آمرزش کرده اند. چون ذکر همۀ آنها موجب طوالت سخن میگردد، بدین سبب از سروده های سه تا چهار عارف نمونه های کوتاهی ارایه گردیده است، که از نظر محتوا نمایانگر همسویی و همفکری عرفای معاصر میتواند باشد. نخست دو بیت از یک مناجات پیام فرملی را که با پروردگار(ج) التجا، راز و نیاز کرده است به تماشا می نیشنیم :
یارب ثنای تست به ما مایۀ شــــفا
واحسر تا که بهره نیابم از این عطا
          عمرم هنوز میگذرد در هـــوای نفس
          مگذار ای خدا که روم در رهی خطا...([6])
در مناجاتی مولانا نیاز احمد فانی از پروردگار(ج) خواسته است كه ساغر عرفان و صفای قلب را به او ارزاني فرمايد جاییکه گفته است:
الهی ساغر عرفان عطا کــــن      به عرفان جان ما را مبتلا کن
بشوی از لوح سینه مهر غیرت  مس قلب وجود ما طلا کن([7])
فیض محمد فنایی که مناجاتش را به بسم الله آغاز کرده از کرد گار(ج) چنين طلب امداد و دستگیری نموده  است:
... شراب از جام بسم الله کنم نوش       مگر جرأت کند این قلب خاموش
ز تو امــداد جویم کــرد گــــارا        بگیر از لطف و یاری دست مــا را
کــریما کـــار ســـازا  مهر بانـــا          قدیم لم یزل حـــی و تــوانا ...([8])
ج- منقبت :
منقبت سرایی معنای ستودن را  میرساند و اشعاریست که در ستایش امامان و بزرگان دین و عرفان سروده شده باشد. اینگونه اشعار در ادبیات فارسی دری پیشینۀ تاریخی دارد. ([9])
منقبت از لحاظ موضوع دارای جلوه های دینی و مذهبی بوده، سبب و عامل سرایش آن فقط باور های دینی، مذهبی و عرفانی میتواند باشد که همین اصل مرز و تفاوت میان مدیحه و منقبت را تشکیل داده است.
اگر چه در مدح نیز شاعران به توصیف و ستایش میپردازند، اما مناسبت ها فرق میکند. در مدیحه سرایی شاعران به وصف و تمجید شاهان و مسایلی چون: روز های فرخنده ، جشن های فرهنگی، تاریخی، سیاسی، عرفانی، صفات نیکو، تقوا، پرهیزگاری، علم و دانش و سایر ارزشهای انساني میپردازند. شماری از شاعران پیشین این مضمون را بیشتر برای تقرب به بارگاه سلاطین و به دست آوردن صله و بخشش از مقامات دولتی به کار میگرفتند که مورد پذیرش شعرای آزاده و رسا لتمند قرار نگرفت و مدیحه سرایی به گونۀ بالا را در اشعارشان نکوهش کرده اند، دانشمندان مدح را از نظر موضوع به سه بخش تقسیم نموده اند.
نخست مدایح در باری، دوم مدایح دینی و سوم مدایح اجتماعی که در برگیرندۀ مضامین ميهني، علمی، اخلاقی و تربیتی میباشد.([10])
عرفای معاصر در کنار مناقب به مدیحه سرایی نیز پرداخته اند که مضامین آن دربرگیرنده نوع دوم و سوم مدح میباشد. برای وضاحت بیشتر نمونه هایی چند از نخستین ابیات مناقب و مدایح صوفی عشقری و اسیر ارایه میگردد:
ابتدا منقبتی است سرودة عشقری در وصف شاه اولیأ:
  شاه اولیا
ستاده بردرت ای شاه اولیا شــــــده ام        به سوی من نظر کن که بینوا شده ام
تو با سخاوت وجودی و صاحب کرمی   به دور و پیش مزارت به التجا شده ام
رخت نمــا که شـــــوم فارغ از پریشانی   که بند بند ز جور بتان جـــدا شده ام
به زاری آمده ام بسکه زار و حیــــرانم   ز احتیاج و غریبی چنین گدا شده ام([11])
منقبت دوم از عبدالحمید اسیر است، در وصف خواجه محی الدین چشتی زیر نام شهباز اوج لامکان که با این ابیات آغاز شده است :
     شهباز اوج الامکان
ای نـــام مــبارک تو در دل اجمیر مکان و عــــرش منزل
     ای شهـــسوار ملک عـــزت   ای خــواجۀ با جلال و شوکت
اجمیر که درگـه منیف است   از فیض قدوم تو شریف است
     شهــــباز اوج لامــــکــانی جــــان اند همه تو جان جانی
                                     ای غوث زمان و قطب الا قطاب
                                     یکبار اسیر خـــویش دریاب ([12])
همینگونه عرفای معاصر، شاعران نامور و استادان پیشین را مدح نموده اند، از جمله عبدالحمید اسیر در مخمسي که بر غزل عبدالقادر بیدل سروده است سنایی غزنوی را چنین مدح نموده است:
ای حکیم غزنوی ، ای جان به قربان شما         ای سنایی، عالمی باشد ثنا خوان شما
ای که در دنیا روشن است مهر تابان شما        ای قیامت صبح خیز لعل خندان شما
                             شور صد صحرا جنون گردد  نمکدان شما([13])
گل آقا بیرنگ کهدامنی صوفی عشقری را در غزلی اینطور مدح و ستایش کرده است:
     صوفی با صفا
امشب شب وصال عزیزان عشقریست
دلها شهید خنجر مژگـــان عشقریست
                        صــــوفی با صفا و قدردان  بـــا وفــا
                        رنگ حیا به حلقۀ چشمان عشقریست
بازار شور و مشرب خاموش نقشـــبند
اعجاز عشق دفتر و دیوان عشقریست
                        آن شاه ملک دل که زنام و نشان گذشت
                        در جان بسمل آمد و جانان عشقریست([14])



[1] -ریاض العرفان، ص 20.
[2] - دیوان سیده مخفی بدخشی، 60.
[3] - همانجا، ص 61.
[4] - دیوان بسمل، ص 1.
[5] - مجموعۀ اشعار سمنبوی بادغیسی، ص 30.
[6] -کعبۀ دل ، صفحه نخست. 
[7] - ریاض العرفان، ص 22.
[8] - رمز سرار، ص ل .
[9] -فرهنگنامه ادبی فارسی، جلد دوم، ص 282.
[10] - همانجا، ص 1236.
[11] - دیوان عشقری، ص 148.
[12] - عبدالحمید اسیر، خط یوریا، ص 191.
[13] - عبدالحمید اسیر، اسیر بیدل، ص 412.
[14] - تحفۀ درویش، ص 52.

No comments:

Post a Comment