Thursday, February 9, 2012

غلام محمد شورش : عرفانگرای معاصر غلام محمد متخلص به شورش فرزند امام قلی در سال 1307 خورشیدی در وزیر آباد شهر کابل چشم به دنیا گشود. وی در پنج ساله گی پدر را از دست داد


غلام محمد شورش :
عرفانگرای معاصر غلام محمد متخلص به شورش فرزند امام قلی در سال 1307 خورشیدی در وزیر آباد شهر کابل چشم به دنیا گشود. وی در پنج ساله گی پدر را از دست داد.([1]) چندی بعد پنجۀ مرگ سایه پر عطوفت مادر را نیز از او گرفت. پس از مرگ مادرش سر پرستی این کودک یتیم را کاکایش محمد هاشم که شخص مهربان بود عهده دار گردید و به تربیتش همت گماشت و غلام محمد را شامل مکتب ساخت. شورش نسبت هوش و ذکاوتی که داشت افتخار اول نمره گی را کسب و به حیث شاگر ممتاز و لایق در مکتب تبارز نمود وی در صنف ششم درس میخواند که بار دیگر تازیانه جفای روزگار را در سن چهارده ساله گی لمس کرد وکاکای مهربانش را از دست داد.([2])
مرگ کاکایش اثرات ناگواری به روان شورش به جا گذاشت. موصوف دیگر نتوانست که غرض فراگیری علم و بلند بردن سطح تحصیلی خویش به مکتب برود. پس از فراغت صنف ششم برای پیدا نمودن رزق حلال کمر همت بست و از صبح تا شام به کار های مشقت بار و دشوار پرداخت، عرق میریخت و دستانش آبله میزد تا لقمه نانی به دست می آورد.
غلام محمد جهت کاریابی به مراجع مختلف دولتی مراجعه کرد، تا آن که در شرکت کود برق مزار شریف شامل کار گردید. بعد در یونت قوای کار واقع پل بهسود جلال آباد، در شهرداری کابل به حیث کارگر تخنیکی، در ولایت هرات به صفت شاولکار، در ریاست هوتلها به حیث نگهبان اجرای وظیفه نموده و آخرین مرجع کارش کتابخانه عامه کابل بود که به صفت اجیر در آنجا اجرای وظیفه مینمود.
شورش زنده گی را با فقر و تنگدستی گذراند، با ناداری دست و گریبان بود و خود را در میان مردم و اجتماع بدون انیس و همدم تنها و بیگانه احساس میکرد. اما به مشکلات زنده گی قدخم نکرد، فرود های زنده گی را با مناعت نفس و بلند همتی سپری نمود و هیچگاه نزد ارباب زور و زر دست طمع دراز نکرد. که  نمایانگر راد مردی و همت والای شاعر میباشد. او خود نیز در بیتی همتش را چنین ستوده است:
ننگ دارد همتم که شکوه از گردون کنم            خوب کردی ای فلک برهم زدی سامان من([3])
نا ملایمت ها و تلخ کامی های ایام به گونۀ در اشعارش بازتاب یافته است. وی در کنج محنت خانۀ درد و غم تنها بود و هیچ محرم رازی نداشت که با او درد دل را بیان میکرد. پس شاعری را برگزید و شعر را مرهم بیان دردها و محرم راز خود یافته و از اینطریق گریبان را چاک و ناله های جانسوز را از سینۀ خود برون کرده است که بازتابگر رنج والم، فقر و نادرای، تنهایی و بیکسی شاعر میباشد. به گونۀ مثال ابیات زیر نشانۀ از آنهمه ناملایمات است:
در کنج محنت خانه ام از خویشتن بیگانه ام     از درد و غم دیوانه ام بهر چه هوشیارم کنی([4])
                                       *      *       *
گفتنی هایی به دل دارم نباشد محرمی      یارب از نامحرمان تا کی کشم آزار را([5])
       *      *       *
از ما به بزم عشرت و شادی سلام باد       کز شش جهت گرفت غم اندر میانه ام ([6])
        *      *       *
عمریست که من ساکن غمخانۀ خوشیم     از مـــنزل نمناک وســـیه خــانه بگویید
  بـــا شورش غمدیده میگویید زگــلزار          از بــلبل بیچــارۀ بی لانه بگــــویید([7])
                                                         *      *       *
این چـــه حــــالست در زمانۀ مـــا          که به کسی لطف و غمگساری نیست([8])
    *      *       *
بـــه بستان جــهان گر پا گذارم      شود گلـــشن خــزان از بخت تارم
پریشانی به مــن دارد سرو کــار      زبسکه غـم کــشیدم رنـــج بسیـــار
بـــه چنگال بلادایـــم گـــرفتـار        هــمی بـــاشم مـــن بــیچـــارۀ زار
ندیدم رحم از بیـــگانه و خویش       چو عقرب میز نند هر لحظه ام نیش([9])  
ابیات بالا بازتابگر تنهایی،  درد و بی سرپناهی شاعر میباشد.اما شورش با آنهمه نا سازگاری گردون دامان کتاب و مطالعه را رها نکرد با طبع مساعدی که داشت از کتاب آموخت و تا بدانجا پیشرفت حاصل نمود که درد آلام خویش را به زبان شعر بیان کرد.
غلام محمد شورش در اوایل شاعری بیکس تخلص مینمود. وی در یک پارچه شعرش که برای نخستین بار از طریق مطبوعات در سال 1328 خورشیدی به نشر رسید «بیکس» تخلص کرده است.([10]) پارچه شعر مذکور در قالب مثنوی سروده شده و چنین است:
شنید ستم که یک پیر خردمند       همی دادی جوانش را چنین پنــد
که ای فرزند نیکوی خرد رای       ز قلب خویشتن حسرت تو بزدای
مبادا مــردمــان آزار یـــا بنــد       به رویت درگـــه لیکن گـــشایند
ز خصلت های بدبیزار میبـاش       جــــوان لایق و بیــــدار میـــباش
اگر دیدی به راه افتاده یـی را       غـــریب وبـــینوا بیــچــاره یی را
بــگیر دستش ز راه مــــهربانی       کـــه تا در وادیــی تنـــها نمــانـی
              به توپنــدی بدادم بیکــس زار
              دل بشکسته را از خود میازار([11])
شورش بیکس در سال 1343 خورشیدی ازدواج نمود، تشکیل خانواده داد و صاحب کس شد، ثمرۀ ازدواجش سه پسر و سه دختر میباشد، چون شورش دارای شخصیت عالی و مهربان و برخورد صمیمی میباشد دوستان و آشانایان زیاد را به دور خود جمع نموده است. وی فعلاً در منزل محقر و فقیرانه اش واقع در وزیر آباد شهر کابل زنده گی را به سر میبرد. تا حال یک مجموعۀ شعرش زیر نام «ارمغان عشق» به قطع و صحافت 18 × 24 حاوی یکصد و هشتادونو صفحه در سال 1379 خورشیدی به چاپ رسیده و در برگیرنده (436) غزل و پنج مخمس و چهار ترکیب بند میباشد.
پس از چاپ این اثر شماری از اشعار چاپ ناشدۀ شورش در جراید و نشریه های کشور اقبال طبع یافته است. وی بیش از هفتاد قصیده دارد که به صورت دست نویس در نزدش موجود میباشد. در قصایدش اکثر به موضوعات: دینی، عرفانی، حمدیه، نعیته، مناجات و سایر مطالب مؤحدانه پرداخته که بیشتر این قصاید را نعت خوانان و منقبت خوانان در خانقاه  ها و تکایا به خوانش میگیرند. به قول سرمحقق محمد آصف گلزاد: «این تنها قصاید شورش نیست که جانب ذکر و نعت خوانی را گشوده، بلکه شاعر خود نیز از شیفته گان محافل نعت خوانی میباشد و رفتن هایش تا همین اکنون در حسینیه قلعۀ فتح الله بلادرنگ دوام دارد.»([12]) که نشانۀ گرایش شاعر به عرفان میباشد اگر چه عملاً به سلوک نپرداخته و نزد کسی مرید نه شده است،  مگر حضور متداومش در تکایا و مجالس مناقب خوانی بدون ریاضت، شب زنده داری، ذکر و نعت نمیتواند باشد زیرا این دستگاههای دینی از عرفان جدا نیست.
چون شاعر خود را در زنده گی تنها احساس میکرد و برای انسانهای تنها، دردمند و با احساس، تکایا و خانقاه ها بهترین درمانگاه است، در آنجا به درد دلشان گوش و به مداوای آن میپردازند، احساس شان را زنده و روح شان را پرورش میدهند، تا آنگاهیکه به معرفت حق نایل گردند  و درمانگر دیگران شوند.
عرفا در خانقاه و تکایا جز به محبوب حقیقی به چیزی دیگر نمی اندیشند و بهترین آرمان یک عارف راز و نیاز با محبوب و گفت و شنید درباب وی است شورش نیز حریم مقدس تکایا را به منظور دستیابی به آرمان و توصل با محبوب برگزیده و با مجالس غیر از آن چندان دلبسته گی نشان نمیدهد. او دیگر از صحبت خشک و افسانه نمای واعظ خسته شده و مذهب عشق را پذیرفته و به دزدیده نگاه های معشوق دل بسته و سروده است که:
در انـــجمن زلذت دزدیده دیدنت       من را هــوای ســـاقی و جـــام شراب نیست
واعظ خدای را دگر افسانه بس نما      جز حرف عشق مذهب و دینم کتاب نیست([13])
شورش دیگر خود را تنها احساس نمیکند، به کوی خرابات رفته با عشوه گران طناز آشنا شده و شهر یار شهر عشق گردیده است؛ جاییکه میگوید:
به رندان خرابات است کارم            به شهر عشقبازان شهر یــارم
به کوی عشوه پردازان طناز            شده عمریکه پارا میگذارم([14])
کوتاه سخن اینکه شورش عرفان را گزیده و به عرفان گرویده است، وی از زمرۀ شاعران عرفانگرای معاصر به شمار می آید که تا هنوز هم اندیشه و خامه اش را در راستای بیان حقایق و دقایق عرفان، گسترش و تعمیم مکارم اخلاق و تاکید بر انسان محوری در خدمت جامعه به کار می بندد.


- دانشنامه ادب فارسی، جلد سوم، ص 592.[1]
- غلام محمد شورش، ارمغان عشق، پشاور: 1379 خورشیدی، ص الف. [2]
[3] - ارمغان عشق ص 11.
- - ارمغان عشق ص 11.[4]
- همانجا، ص 7.[5]
- ایضا ص 7. [6]
- رمغان عشق، ص 111.[7]
- همانجا ص 91.[8]
 - سرمحقق محمد آصف گلزاد، غلام محمد شورش وسروده هایش، مجله خراسان، شماره 66، کابل: 1385ش، ص 45. [9]
-پرطاووس جلد اول، ص 468.[10]
- سرمحقق محمد آصف گلزاد، غلام محمد شورش و سروده هایش ، مجله خراسان، شماره 66، کابل: 1385ش، ص 45.[11]
- غلام محمد شورش و سروده هایش، مجله خراسان، شماره 66، ص 49.[12]
- ارمغان عشق، ص 88.[13]
- همانجا، ص 102.[14]

No comments:

Post a Comment