Thursday, February 9, 2012

استاد گل آقا بیرنگ کوهدامنی : شاعر و ادیب متصوف گل آقا (گل آغا) متخلص به بیرنگ فرزند صوبه دار غلام ایشان نوادۀ خدابخش در سال 1311 خورشیدی در ولسوالی قره باغ ولایت کابل دیده به جهان گشود. استاد بیرنگ([1]) دورۀ ابتدائی را در مکتب قره باغ و دورۀ ثانوی را به دارالمعلیمن کابل به پایان رسانیده است.([2])


استاد گل آقا بیرنگ کوهدامنی :
شاعر و ادیب متصوف گل آقا (گل آغا) متخلص به بیرنگ فرزند صوبه دار غلام ایشان نوادۀ خدابخش در سال 1311 خورشیدی در ولسوالی قره باغ ولایت کابل دیده به جهان گشود. استاد بیرنگ([1]) دورۀ ابتدائی را در مکتب قره باغ و دورۀ ثانوی را به  دارالمعلیمن کابل به پایان رسانیده است.([2])
وی در سال 1332 خورشیدی شامل فاکولته علوم دانشگاه کابل شد و نسبت لیاقت و شایسته گی یی که داشت، از طرف وزارت صحت عامه در رشتۀ تکنالوژی جهت ادامه تحصیل برایش بورس کشور هندوستان داده شد، اما نسبت برآمدن قرعۀ عسکری (جلب و احضار غرض سپری نمودن دورۀ مکلفیت سربازی) از ادامۀ تحصیل باز ماند. مطابق به قانون آن وقت، به اثر موافقه وزارت معارف مدت شش سال خدمت معلمی و تدریس را به جای سپری نمودن دوره مکلفیت عسکری پذیرفت، که به حیث معلم مقرر و ایفا وظیفه مینمود.
وی به منظور اکمال تحصیلات رسمی خویش به طور داخل خدمت شامل فاکولته ادبیات کابل شد یعنی همزمان در مکتب به حیث معلم ایفای وظیفه مینمود و هم در فاکولته درس میخواند.
موصوف از شعبۀ دری فاکولته ادبیات به درجه ممتاز فارغ و در سال 1356 در لیسه نادریه به حیث استاد ادبیات مقرر گردید.
استاد در 25 ثور 1357 خورشیدی با شماری از اعضای نهضت اسلامی، مدت یکسال زندانی گردید و به تاریخ 15 جدی سال 1358 خورشیدی  زمانیکه روس ها به کشور هجوم آوردند به منظور پرده انداختن به تجاوز شان عده یی را از زندانها رها کردند، استاد بیرنگ نیز در جمله آزادشده گان بود. وی پس از رهایی به ولایت پنجشیر رفت و با مجاهدین پیوست. و عملاً به جهاد مسلحانه برضد دشمن اشغالگر پرداخت. وی در میزان 1358 به صوب پشاور راهی دیار هجرت گردید و در آنجا مصروف تالیف و کار های فرهنگی شد.
در سال اول هجرت، آمریت تعلیم و تربیه  جمعیت اسلامی را عهده دار گردید و در زمانیکه تنظیم ها و احزاب سیاسی اسلامی زیر نام تشکیل اتحاد اسلامی مجاهدین یکجا شدند، استاد بیرنگ به حیث آمر نصاب تعلیمی اجرای وظیفه مینمود و پس از انحلال اتحاد اسلامی استاد بیرنگ به حیث مربی مضمون بینش اسلامی در لیسه مجاهد به خدمت فرزندان مهاجر و مجاهد قرار گرفت. موصوف در پست آمریت تاریخ انقلاب اسلامی و ریاست ارشاد و فرهنگ حزب اسلامی نیز ایفای وظیفه نموده است.([3])
استاد بیرنگ در کنار مصروفیت های رسمی و سیاسی موقع فراغت به کارهای علمی و فرهنگی میپرداخت و آثاری را تألیف نمود . وی در سال 1333 خورشیدی ازدواج کرد که ثمرۀ آن هفت دختر و سه پسر است.([4])
 موصوف در مهاجرت پاکستان اماکن مقدس و اولیای کرام آن کشور را زیارت کرد و در سال 1350 شمسی به منظور زیارت مزارات متبرکه، سفری به ایران و عراق نمود. در سال 1368 خورشیدی غرض اشتراک در نمایشگاه هنری عازم پاریس شد و در سال 1365 خورشیدی جهت ادای فریضه حج بیت الله به زیارت مکۀ معظمه شرفیاب گردید.
آثار و کارکرد های فرهنگی :
استاد بیرنگ در دیار هجرت آرام نه نشست و به کار های فرهنگی پرداخت . وی زمانیکه به حیث آمر نصاب تعلیمی اتحاد اسلامی مجاهدین در پشاور  پاکستان ایفای وظیفه میکرد. در راستای معارف و ایجاد مکاتب برای فرزندان مهاجر و مجاهد افغان تلاش های  زیاد نمود ، حدود پنجاه عنوان کتاب درسی با روحیه اسلامی زیر نظر استاد بیرنگ برای مکاتب دیار هجرت به چاپ رسید.
استاد بیرنگ شاعریست با بینش سیاسی ، عرفانی و محتوای سروده هایش بیشتر به همین دو محور میچرخد که در زمان جهاد از طرف جراید و مطبوعات احزاب جهادی مقیم در پشاور نشر میگردید .
وی در سال 1368 خورشیدی 51 قطعه شعرش را که پیرامون عرفان اسلامی سروده شده با مقدمۀ دلچسپ به نمایشگاه هنری بین المللی  (ژوژپامپیدو) که در پاریس برگزار گردیده بود فرستاد، که حایز مقام اول شد .در آنجا چندین پارچه شعرش به زبان های انگلیسی، فرانسوی و ایتالوی ترجمه گردید و به دسترس علاقمندان قرار داده شد. زمانیکه استاد در سال 1357 ش  زندانی شد بخشی از سروده ها و نوشته های ادبی اش توسط حکام رژیم وقت، تاراج گردیده و یا از بین رفته است.
نخستین مجموعه اشعارش در سال 1369 زیر نام «نغمۀ بسمل» به زیور چاپ آراسته گردید که شامل: قصاید، غزلیات، عرفانی و پارچه های سیاسی انقلابی میباشد.([5])
دومین اثر استاد بیرنگ «تحفۀ درویش» نام دارد که شامل سروده های استاد از سال 1369 خورشیدی به این طرف میباشد، این اثر موصوف در یکصدو هژده صفحه به  سال 1373 خورشیدی از طرف نشرات صبور در پشاور چاپ گردیده است.
دو  رسالۀ دیگرش زیر عناوین «عرفان اسلامی» و «بینش اسلامی» آماده چاپ میباشد.
اثر دیگر استاد «راه راست» نام دارد که از طرف مطبعه سید جمال الدین افغانی در هشتاد و یک صفحه به سال 1378 خورشیدی اقبال چاپ یافته و در برگیرندۀ مسایل عرفان اسلامی به استناد از آیات قرآنکریم، احادیث نبوی و اشعار عرفانی نگاشته شده است.
باید گفت که دو اثر دیگرش به نام های «خضر آشیان» و «مناقب حضرت محمد اسحاق درویش» تحریر و تا هنوز چاپ نگردیده است.([6]) استاد بیرنگ به زبان پشتو نیز اشعاری سروده که مطلع  چند سروده او چنین است :
د درویش په سمندر لکه گوهریم          ننوتی د صدف پخپل تتریم ([7])
                                             *          *         *    
چـــی دمـــینی په صــــفت یمه پیدا زه              دجانان له عنایت یمه پیدا زه
که ملک اوکه پیری دی په هستی کی      د خالق به خلافت یمـه پیدا زه
همچنان به اقتفا از حمزۀ شنواری سروده یی دارد به این مطلع:
لکه مجنون سر په صحرا یمه زه     لیـلا مـــی نشته بینوا یـــمه زه
زه چی مــجاز په حــقیقت پیژنم       ستا په محبت کی مبتلا یمه زه
چـــاته په کــم نظر کـــتلی نشم     حکه بی رویه بی ریا یمه زه([8])

عرفان استاد بیرنگ:
استاد بیرنگ در یک خانوادۀ مسلمان و متصوف تولد یافته و تربیت دیده است . پدر بیرنگ غلام ایشان در طریق نقشبندیه مرید جناب میر سیف الدین بود و مرشدش  از سید محمد هاشم(رح) اجازۀ ارشاد داشت. که در شعری از آن چنین یاد کرده است:
حضرت ایشان جناب میر سیف الدین بود   از تبار ســـرور و ســـردار خـــیل مـــرســـــلان
در طــریق نقشبندان پیرو صدیق(رض)  بود حضرت سید محمد هاشمش(رح) مرشد چو جان
در چندبیت بعدی میر سیف الدین سید نسب را به وصف گرفته و در دو بیت اخیر آن از مرید بودن پدرش نزد  میر سیف الدین(رح) اینطور یاد آور شده است:
آل بیتش خاصۀ ملک شمالی گشته اند از نعیم نور چشم او شود روشـــن روان
والدم «بیرنگ» غلام حضرت ایشان بود    بیریا از مدحتش شیرین کنم کام و زبان([9])                                                         
وابسته گی پدرش به طریقت بر استاد بیرنگ اثر گذار بوده است، چون وی از طفولیت با سلوک و روش طریقتی آشنایی داشت  بدین لحاظ در آوان جوانی منسلک به طریقت شد.
در بارۀ عرفان و شخصیت ادبی استاد بیرنگ شماری از دانشمندان ابراز نظر نموده، از جمله پوهاند استاد عبدالشکور رشاد گفته است: «حضرت استاد بیرنگ شاعریست صاحب دل و سالکی است سخنور، آفریده های وی غالباً چاشنی عرفان دارد و سروده های او حلاوت سیر و سلوک، با وصف ادعای بیرنگی این رنگ در اشعارش پیداست... این شاعر ارجمند در جهاد چهارده سالۀ کشور سهم آشکار و ارزنده داشت، زجرهای زندان را کشید و رنجهای هجرت پذیرفت، یاران مجاهد را از دست داد و در رثای این جانبازان راه حق مرثیه های پرسوز انشاد کرد، مجاهدین را به خلوص و صبر دعوت کرد و مهاجرین را درس های استقامت داد و رهبران جهاد را به اتفاق و اشتراک عمل خواند، اما با کمال تأسف نواهای مخلصانه و ناله های پر درد وی رهبران رستاخیز را به راه نیارود و این آرزوی شاعر بر آورده نشد.» ([10]) و حیدری وجودی راجع به سلوک و عرفان بیرنگ گفته است: «حضرت بسمل یکی از آن مردانی است که از نور حضور حضرت جناب حاجی درویش(رح) از همه بهتر رنگ گرفته است. به تعبیر شاعرانه حضرت بسمل(رح) به مثابۀ گل است دارای رنگ و بو، بیرنگ بوی آن گل است. به  این حساب بی رنگی بو به همه پیدایی نا پیداست:
بیرنگ که عطر عشق و عرفان دارد       در سینه چراغ و داغ ، پنهان دارد
ازهمت بسمل(رح) است بیت الغزلش        گر روشنی و گرمی قرآن دارد»([11]
از گفتۀ حیدری وجودی بر می آید که استاد بیرنگ مرید قاری محمد انور بسمل(رح)  است. همچنان راجع به ارادت بیرنگ به قاری صاحب بسمل(رح) در کتاب تحفۀ درویش نگاشته شده که: «استاد بیرنگ از سال 1333ش با فرید عصر، عارف، ادیب، سیاستمدار و شاعر توانای کشور محترم قاری محمد انور بسمل(رح) همصحبت بود و سالیان درازی نزد آن مرحوم به  تلمیذ نشست و تا آن حد زیر تأثیر روحانی و ادبی جناب ایشان قرار گرفت که رحلت استادش سبب  انشای نخستین شعر وی گردید و به سرودن اشعار آبدار عرفانی و انقلابی پرداخت.»([12]) اخلاص و اردات بیرنگ به مرشدش بارها در اشعارش بازتاب یافته است. وی در بیتی شیخ طریقتی خویش را اینطور وصف نموده است:
به اختیار خویش نگردم به دور یــار       این وجدو شور و نغمه ز ایمای بسمل است
آزادی است نعمت هر دو جهان ولی       «بیرنگ» اسیر بندۀ مـــولای بسمل است([13])
و در جای دیگر از جناب حاجی درویش(رح) چنین یاد کرده است:
ز شرفتنۀ آخر زمان تا وارهی «بیرنگ»      درا اندر حصار حضرت درویش درویشان([14])
طوریکه در زنده گینامه حاجی درویش(رح)  به دیده آمد، وی در طریقۀ قادریه مرید شیخ عبدالسلام(رح) بود و بیرنگ سلسلۀ طریقتی خویش را در قطعه شعری چنین بازتاب داده است:
ای فـــقیر ذات مـــسند نیشن کــــن فــــکان سیدا عبدالـــــسلام(رح) ای سرور آزاده گــــان
نور چشم ما و عین مصطفی(ص) شان علی(رض) جلوۀ حسُن حسن(رض)رنگ حسینی همچو جان
در طـــریقت جــانیشن شیخ عبـــدالقــادری    در حقیقت غوث الااعظم آبروی انس و جــان
معدن احســان وجودی گـــنج مخفی دربرت   تـــاج بخش ســرفرزان دلنـــواز عـــاشــقـــان
ملــک دل را بــیگمــان تـســخیــر کــــــرد حضرت درویش جـــانــان قــطب ارشـاد زمان
از نـــوای بسمل نـــازد فــغانی گــشته ایـــم       درد بیدرمــان مـــا درمــان نمـــا ای دلـــستان
سوختیم اندر جـــلال آتش «بیرنگ» دوست         یــک نظر کـــن از کــرم بر حــال زار امتان([15])
بیرنگ به منظور رسیدن به منزل مقصود در راه سیرو سلوک، دستگیری پیر طریقت را ضروری میپندارد و در بیتی مطلب فوق را چنین بیان نموده است:
راه دیگر نبود جز راه عجز به دوست        از کف پیر مغان جرعۀ توحید بنوش([16])
فرجام سخن اینکه بیرنگ در عرفان و تصوف ادامه دهندۀ مسلک طریقتی قاری محمد انور بسمل میباشد و فعلاً در خیرخانه ولایت کابل گوشۀ فقر را اختیار کرده و مصروف دعوت مردم به راه حق است.


[1] - دو نفر شاعر و ادیب همروزگار بیرنگ تخلص میکرد که یکی آن شاعر و نویسندۀ صوفی مشرب استاد گل آقای بیرنگ است که در همین صفحه به معرفی گرفته شده است. دومی محمد عاقل بی رنگ کوهدامنی می باشد که در سال 1330 خورشیدی در شکردره شمالی کابل به دنیا آمده، آموزش نخست را در زادگاهش فرا گرفت  و در سال 1356 خورشیدی در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران به سویه لیسانس فارغ گردید دفتر اشعارش« سلام برشقایق» نام دارد. وی در سال 1360 به وطن برگشت و در فاکولته ادبیات دانشگاه کابل به تدریس پرداخت و آثاری را زیر عناوین طلوع سبز شگفتن، اشراق واژه ها، سفرنامه ترکمسنتان، سرود صبگاهی به دست نشرسپرده شده است.
در شهر لندن انگلستان مهاجر است.  (پوهاند قویم ادبیات معاصر دری 1385 ش)
- پر طاووس، جلد اول، ص 166.[2]
- استا گل آقا بیرنگ، تحفۀ درویش، مرکز نشرات صبور، پشاور: 1373  ش، ص ص 116- 117.[3]
- محمد امین از بی بی مهرو کابل یکی از ارادتمندان و شاگردان استاد بیرنگ، ثور 1389.[4]
- تحفۀ درویش، ص 118.[5]
- محمد امین یکی از اراداتمندان استاد بیرنگ. ثور 1389.[6]
- ص 81 تحفه درویش.[7]
[8]-  دیوان ص 32

- تحفۀ دوریش ، ص 87[9]
- تحفۀ درویش، ص ب.[10]
- همانجا، ص و.[11]
-دیوان، ص 4.[12]
- حاجی درویش فرزند محمد آصف مرید سید عبدالسلام بود و در طریقه قادریه از وی اجازه خلافت داشت در سال 1307 وفات نمود و در صحن حویلی شاه دوشمشیره(ع) دفن است.[13]
همانجا، ص 3-[14]
- همانجا، ص 101.[15]
- دیوان، ص 75.[16]

No comments:

Post a Comment