خُم، خَمار و خُمار : خم به معنای ظرف سفالی بزرگی که در آن آب، سرکه و یا شراب را میریزند([1]) در نزد عرفا به مفهوم
احدیت و مقام جمع افاده میکند و در طریقه
نقشبندیه، مرتبه سری و لطیفۀ روحی را گویند ([2]). این هم بیتی در همین زمینه:
صبغة الله است خم رنگ هو نقشها همرنگ کرده اندر او ([3])
خمخانه دل عارف کامل را گویند([4]) و خمار که در ظاهر معنای باده
فروش را افاده میکند کاربرد آن در نزد عرفا به مفهوم پیران و مرشدان راه سیر و
سلوک است([5]) و خُمار بازگشت از مستی وحدت
به کثرت و نمودار شدن پرده های کثرت به رخ زیبای وحدت و یا محبوب است.([6])
به منظور وضاحت بیشتر نمونه هایی از اصطلاحات
مذکور ارایه میگردد که در اشعار عرفای مورد بحث بازتاب یافته است:
خم هســــتی
مرا دریـــای مــواج شرابی گــه هوای
شــسته تر از شبنم صبح امیدی...
چشم اگر باشد
دلیل دیگری در کار نبود در جهان عشق
و عرفان هر سوالی را جوابی([7])
* * *
فقر اگر
گیرد، خَمار از نشأ مضمون رواست شیخ
میــدزد چـــپن از گــرمی اشـــعار مـــا
چون کدو این کلۀ دهقانیم بی مغز نیست معنی افلاک بـــاشد درتۀ دستـــارما
*
* *
جام فلک تهی شـــود گـــر بکشم پیاله را کاسۀ دهر پر شود گر شکنم خُمار را
No comments:
Post a Comment