Friday, February 3, 2012

- زلف : به فتع لام به معنای پاره یی از شب كه دری زبانها با تصرف سکون لام به مناسبت سیاهی، موی سر قریب گوش را زلف گفته اند، چراکه هر دو سیاه میباشند.


- زلف : به فتع لام به معنای پاره یی از شب كه دری زبانها با تصرف سکون لام به مناسبت سیاهی، موی سر قریب گوش را زلف گفته اند، چراکه هر دو سیاه میباشند. پس زلف موی سر و بنا گوش است.([1])
در اصطلاح عرفان «زلف صفات جلالی و تجلیات جمال را گویند که وجوب استتار (ستر و پرده) وحدت جمال مطلق شود.»([2]) و گاهی مراد از زلف تفرقه و پریشانی است. چون تعینات و کثرات وجه اخنفای ذات در حجاب میباشد و مشابهتی با زلف دارد طوریکه زلف پردۀ روی محبوب است تعینات حجاب و نقاب وجه واحد حقیقی است در کاینات هر کثرتی که سبب حجاب گردد آن را زلف گویند([3]) به گونه فشرده زلف عبارت از غیبت هویت حق است که کسی را در آن راه نیست و در برخی موارد زلف کنایه از ظلمت، کفر و شبهت است که بر سالک پرده می افگند([4])
خم زلف در اصطلاح عرفانی به مفهوم مشکلات اسرار الهی است که سالک در راه سلوک به آن مواجه میگردد.
پیچ زلف پیدایی اشکال صفات الهی را گویند که سبب ستر و پوشش رخسار مطلوب میشود و تاب زلف را به معنای اسرار الهی به کار میبرند، درازی زلف کثرات پرده در روی محبوب حقیقی بوده و چنبر زلف در نزد عرفا به معنای دایرۀ هستی است که به گونۀ دام بر سر راه سالک حق قرار گرفته است. زنجیر زلف اشاره به قید و بند های کثرت (زیاد بودن تجلی که مظاهر اسمأ و صفات است) و تعینات (هستی) میباشد.
منظور از سر زلف بخش نهایی امتداد زلف میباشد و آن مرتبۀ انسان است. مراد از کمند زلف کشش و جذبه کثرت و تعینات وجود بوده و زلف مشکین مراتب تفرقه و کثرت که آگنده از عطر مشک وجود است.»([5]) عرفای مطمح نظر اصطلاح زلف را با توجه به باریکی معنای لغوی و اصطلاحی آن در سروده های خویش خوب، زیبا و مناسب به کار برده اند، که از میان مجموعه های اشعار شان نمونه هایی انتخاب و در زیر ارایه گردیده است:
کن فکان از نور جانان روشن است         هرچه از پیدا و پنهان روشـن اسـت
وصف آن زلفین خـــوب و عنرین       سورۀ و اللیل قــرآن روشن است([6])
                   * * *
دست طمع کجا و سر زلف او کجا       با آنکه حلقه حلقه شکن تا کمر فتاد([7])
                   * * *
ز بند زلــف، دل دارد تمنای بنا گــوشت به شام بیکسی فیض سحر تخمیر میخواهم
پریشان حال هر جا با پریشانی نسبتی دارد بدل از حلقۀ زلف سیه تعمیر میخـواهم([8])
                        * * *
ای فکر زلف، مونس شب های تارمن          رحمی که رفت دود برون از دمار من([9])
                   * * *
ز زنـــــــجیر دو زلـــف دلبرمــن     چنــین اســرار ها پید است امــشب([10])
              * * *
مصحف دو رخسارش خوشنما و رنگین است تار زلف پر چین است دلربای پر جوشی([11])
                             * * *
یک لحظه دام زلف تو یادم نمیرود    هرجاکه میروی چوبلا سردچار ماست([12])
                     * * *
برسرو دوش تو گر زلف سیاه میرقصد        جوش و مستی به من بی سرو پا میزیبد


[1] - غیاث الدین محمد جلال الدین، غیاث الغات، تهران: 1375 ش، ص 435.
[2] - تصوف و ادبیات تصوف، ص 202.
[3] - فرهنگ نور بخش، جلد اول، ص 57.
[4] - فرهنگ نور بخش، جلد اول، ص 58.
[5] - همانجا، ص ص 53 تا 64.
[6] - رمز حقیقت، ص 19.
[7] -همانجا، ص 14.
[8] - گلشن زیبای اشعار مولانا قربت: ص 216.
[9] - دیوان بسمل، ص 10.
[10] - ریاض العرفان، ص 228.
[11] - همانجا، ص 288.
[12] - دیوان عشقری، ص 68. 

No comments:

Post a Comment