Friday, February 3, 2012

خانقاه حضرت خواجه غريب نواز: اين خانقاه در كوچه عليرضاخان (چوك سپاهي گمنام) شهر كهنه كابل موقعيت دارد([1]) يگانه خانقاهي است كه صرف طريقه چشتيه در آن پيشبرده ميشود و توسط مولوي يار محمد كابلي، مازون و خليفه شاه نياز احمد چشتي بنيان گذاري شده است.


خانقاه حضرت خواجه غريب نواز:
اين خانقاه در كوچه عليرضاخان (چوك سپاهي گمنام) شهر كهنه كابل موقعيت دارد([1]) يگانه خانقاهي است كه صرف طريقه چشتيه در آن پيشبرده ميشود و توسط مولوي يار محمد كابلي، مازون و خليفه شاه نياز احمد چشتي بنيان گذاري شده است.
شهر نسبت حوادث جنگ هاي اخير كاملاً  به مخروبه تبديل شده كه ديدنش قلب هر انسان با احساس را جريحه دار ميسازد. حالت شهر خيلي اسف بار است، حكايت از كوچه عليرضا خان جاده پر جمع وجوش سه سال قبل است، جاييكه «خانقاه غريب نواز» قرار دارد مركز صوفيان طريقه چشتيه كه روزي محل تجمع سرود گران و هنرمندان پر آوازه كشور چون: مرحوم سرآهنگ، استاد رحيم بخش، خاتم و امثال اينها بوده است. در بين اين همه مخروبه ها خوشبختانه به تعمير خانقاه خواجه غريب نواز آسيب قابل ملاحظه نرسيده، حداقل سقف چند اتاق خانقاه پوشيده و پا بر جاست. بالاي دروازه چوبي كه ساختار و رنگش بيانگر قدامت تاريخي آن است. پارچه تكه آبی رنگ كه در آن (خانقاه خواجه غريب نواز) با صنعت دست (خامك دوزي) شده آويخته اند. صحن حويلي خيلي كوچك و به طرف شمال و جنوب آن اطاقهاي محقربه صورت خيلي ابتدايي و خامه اعمار گرديده و اطاقهاي سمت غرب آن  از اثر حوادث اخير شهر تخريب شده است.
فعلاً ساعت 20/6 شام است و صوفيان در صحن حويلي آتش افروخته اند و آبداني پر از آب را بالاي آن قرار داده اند تا براي مهمانان شب نشين چاي تهيه بدارند. صوفيان به دور ديگدان آتش، دورهم نشسته مصروف صحبت هايي از عالم تصوف هستند. كسي به دنيا نفرين ميفرستد و ديگري  خاموش به تائيد قول گوينده سر ميشوراند، عدۀ از جنگ هاي خانه ويران و در بدري اهالي و  اثرات ناگوار جنگ صحبت مينمايند.
خانقاه به صورت دوطبقه يي اعمار گرديده كه اتاق ذكر در طبقة دوم قرار دارد از اينكه در شهر برق وجود ندارد، لذا زينه هاي تنگ آن به وسيله شمع ها روشن گرديده است. سقف اتاق ذكركه با ستون هاي چوبي استوار ميباشد، گنجايش بيش از دو صد نفر را دارا مي باشد و به قسمت شمال غرب اتاق مذكور تختي قرار دارد . در سمت غرب تخت، صندوق چوبي يي با تكه مخمل سبز پوشانيده شده و با كلمة طيبه مزين گردیده و در  بالاي صندوق چند جلد قرآنكريم گذاشته شده است به سمت جنوب آن علم مبارك خانقاه  قرار دارد. در اطراف تخت منظره هایي از مكة معظمه، مدينه منوره و عكس هايي از مزارات صوفيان نامور نصب مي باشد و در پيشروي صندوق بالاي تخت آلات موسيقي گذاشته شده است.
ذاكران ومريدان بعد از اداي نماز خفتن يكي پس از ديگر به اتاق ذكر داخل شدند، سرود گران و نوازنده گان بالاي تخت به جا هاي مخصوص شان هنگامي قرار گرفتندكه پيشروي تخت با شمع ها روشن و مزین شده و منظرة دل انگيز شاعرانه ايجاد گرديده است. نوازنده گان بعد از سُرو هم آهنگ ساختن آلات موسيقي، با نواختن يك نغمه تصوفي به محفل گرمي بخشيدند و متعاقباً نعت خوانها و قوالان تا صبحدم به مناجات و نعت خواني پرداختند. اولين سرود امشب با پارچه شعري به اين مطلع آغاز شد:                                          
پـرواز بنـده گي بـه خــدايــي نــه مـيرســـد
اي بـنــده قــاف شــوكــه بلند است آسمـان
سرود هاي ديگر به اين مطلع ها زمزمه گرديد:
اي آنــــكـه شــب وروز خــدا ميــطــلـبـي
كـــوري كــه مــگــر زخــود جـدا ميطلبـي


 ***
 اي بـيـخـبـر زهـستـي خـود هــمـچـو كتــاب
   در جـلـد تــو آيــات خــدا يـي بـه حــجـاب
***
در خرابات مـغـان مـنـزل نـه مي بايـد گرفـت
چون گرفتي كين كس در دل نه ميبايد گـرفت
***
بــي بــاك پـامـنـه تـو بــه درگـاه اهـل فــقـر
خـوابــيـده انــد چــو شـيـر بـــه نيـسـتان بوريا
***
مــــن خــرابــــاتــي ام و بــــاده پـــرســت
در خـــرابــات مـــغـــان بــاده بـــه دســـت
                               ***
  نـــالــــة نـــاي بـــود داروي بـــيــهـوشــي
شـير در خـواب فـراغـت بـه نـيـستـان بـاشـد
                       ***
      نـه طـاعـت نـه عبـادت نـه بـنـده گـي نه نیاز
      بـه مـفـلسـي شـده ام مـبـتـلا غـريــب نــــواز
***
     هـركـس بـــه كـسـي نــازد درغـمكـدۀ دنــيـا
     مـــن نــيــز تــرا دارم يــا خــواجــة اجــميـــر
                      ***
  زاهـــل بــيـــت ســـخــي جـــان تــويــــــي
   غــــوث الاعــــظــم پــيــر پــيــران تــويـــي
***
امــشـب مـنـم مـهـمـانـت يـا خـواجـه اجـمـيـر
دست مــن ودامــانـت يــا خــواجــة اجــمــيـر
                ***
بـت خـانـه پـرستـم مـن در كـعـبه نـشستــم مـن
حـيف اسـت مسلـمان رازين كيشي كه من دارم
                      ***
خـواجـة مـا غـريـب نـواز بـود
خـاص درگـاه بـی نـيـاز بــــود
***
خاكساري را زمانتوان به ملك چين گرفت
ايـن سفـاي خاك كم از چيني فغفور نيست
در جريان مناجات و نعت خواني تعدادي از صوفيان سر خويش را مي جنباندند و همزمان با ابياتيكه به سبك وشيوة قوالي سروده ميشد تعدادي از سالكان به طرز وروش خاص و ماهرانه كه خاصة سرود گران قوالي خوان ميباشد، كف ميزدند.
در اخير اين سرود قوالي توسط نواب صاحب كه از جمله سالكين بارگاه غريب نواز است به سرايش گرفته شد، بسيار جالب و جذاب بود:
     نميدانم چـه منـزل بـود شـب جـايـيـكـه مـن بـودم
                         به هر سورقص بسمل بود شب جاييـكـه مـن بـودم
     ... پـري پيـكـر نـگــاري سرو قـد لالـه رخســـاري
                         ســـرا پا آفـت دل بـود شـب جـايـيـكـه مـن بــودم
     ...خدا خـود ميرمجـلس بـود انـدرلامـكان خــسرو
                          محمد شمع محفل بـود شب جـايـيـكـه مـن بـودم
     رقـيـبـان گــوش در آواز او در نـاز ومــن تـرسـان
                          سخن گفتن چه مشكل بود شب جاييكه مـن بودم
     ... نميدانم چه محفل بود شب جـاييـكه مــن بـودم
                          محمد شمع محفل بود شب جـايـيـكه مــن بــودم

مـلك الملك ولا شريـك لـه   وحـــــدۀ لا الــــه الاهـــــــو
صـوفيان در بـهشت ميطـلـبنـد    وحــــــــده لاالـــه الاهـــــــر
عاشقان جـان و دل فـداكـننـد    بـــــه ســــر لا الــــه الاهـــــو
... شمس تبريز اگر خدا طلبـي    خــوش بـخـوان لا الــه الاهـــر
در آخر شب دعائيه خوانده شد، صوفيان به آواز بلند آمين ميگفتند و محفل ختم گرديد.
شجره خانقاه خواجه غريب نواز :
مؤسس طريقه چشتيه عده يي حضرت عثمان(رض) وتعدادي حضرت علي كرام الله وجهه  را ميدانند.
به ديوار خانقاه قادريه سيد جلال، سلسله شجرة هر چار طريقت چوكات ونصب گرديده است. در آنجا مؤسس طريقه چشتيه حضرت عثمان(رض) را معرفي نموده اند. اما محترم حاجي عبدالكبير كه از مدت(50) سال بدينطرف اخلاص مند خانقاه خواجه غريب نواز ميباشد حضرت علي کرام الله وجهه را بنيان گذار اين طريقه ميداند.كه هر دونظر مذكور در زير نقل شده و چنين است:



                                    حضرت محمد(ص)
   الف                                                  ب 
دز نظر صوفي سيد جلال            از دي صوفي كبير    
1- حضرت عثمان(رص)     1- حضرت علي(رص)
2- حسن بصري(رح)       2- حسن بصري(رح)
3- فضل عياض          3- خواجه حفيظ الدين قريشي
4- ابراهيم ادهم بلخي         4- خواجه فضيل عياض
5- حذيقه مرعشي     5- ابراهيم ادهم بلخي
6- هبيره بصري        6- حذيقه مرعشي
7- شيخ علی دينوري        7- هبيره بصري
8- ابواسحاق چشتي         8- علوي دينوري
9- ابوا احمد چشتي        9- ابواسحق چشتي
10- ابويوسف چشتي     10- ابواحمد چشتي
11- مودود چشتي       11- ابو يوسف چشتي
12- حاجي شريف چشتي   12- مودود چشتي
13- عثمان هاروني چشتي    13- حاجي شريف چشتي
14-  خواجه معين الدين چشتي    14- عثمان هاروني چشتي
                15- خواجه معين الدين چشتي
سلسله خانقاه غريب نواز به نقل از زبان صوفي كبير:
1- خواجه معين الدين چشتي ملقب به غريب نواز .
2- خواجه قطب الدين بختياري
3- بابا فريد گنج شكر
4- نظام الدين اوليأ
5- خواجه حسن سجزي  ( اصلاً از سجستان افغانستان است).
6- ابوسيد احمد چشتي
7- شاه نياز احمد
8- مولوي يارمحمد كابلي
قسميكه سلسلة طريقتي خانقاه غريب نواز ملاحظه ميگردد شجره مذكور مكمل نبوده و قابل ايراد است، طورمثال خواجه حسن سجزي شاعر بود و ارشاد نميکرد، او در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم ميزيست در حاليكه مولوي يار محمد كابلي در زمان سلطنت امير شير عليخان 1270 هـ  در قيد حيات بود. اگر به طور اوسط در هر صد سال سه مرشد ارشاد كرده باشد، ميان اين دو مرشد در حدود پانزده مرشد ديگر بايد گذشته باشد كه اسم هاي شان در شجره ذكر نه گرديده است. آنچه از شجره مذكور قابل دريافت ميباشد آنست كه مولوي يارمحمد كابلي مريد شاه نياز احمد چشتي است كه به رويت آن ميتوان با استفاده از مآخذ ومنابع شجرة مكمل خانقاه غريب نواز كابل را كه به ترتيب شيخ و مريد درج گرديده است اينطور به دست آورد:
1- مولوي يارمحمد كابلي 2- سيد شاه نياز احمد مولوي چشتي (1173- 1125) هـ ق در سن هفده ساله گي از آموزش علوم شرعي فارغ و در هفده ساله گي نزد مولانا فخر الدين مريد شد، خرقة خلافت پوشيد و اجازه ارشاد يافت. او در بانس بريلي هند آقامت گزيد و به رهنمايي خلق مشغول گشت، مريدان زيادي از نواحي مختلف مانند: كابل، قندهار، شيراز و بدخشان نزدش مراجعه نمودند و پس از حصول فيوضات باطني دو باره به شهر و ديار شان به خدمت خلق به حيث خليفه مامور شدند.
3- مولانا شاه جهان آبادي4- شيخ نظام الدين اورنگ آبادي5- شيخ كليم الله جهان آبادي متوفا1140هجري قمري6- شيخ يحيي مدني7- شيخ محمد اعظم چشتي8- خواجه حسن چشتي9- شيخ جمال الدين مشهور به شيخ چمن10- شيخ محمود معروف به شيخ راجن11- شيخ علم الدين12- شيخ سراج الدين13- شيخ نصير الدين محمود چراغ دهلي14- سلطان المشايخ نظام الدين اوليأ15- خواجه فريد گنج شكر16- خواجه قطب الدين بختيار كاكي 17- خواجه معين الدين چشتي18 خواجه عثمان هاروني19خواجه شريف زندني20- خواجه مودود چشتي21- خواجه ابو يوسف چشتي22- خواجه ابو محمد چشتي23- خواجه ابو احمد ابدال24- خواجه ابو اسحاق چشتي ملقب به شرف الدين بنيانگذار طريقه چشتيه  است كه زادگاهش چشت ولایت هرات میباشد وطریقه چشتیه را در همانجا ايجاد و بنيان گذاري نمود، به همين مناسبت اين طريقه را چشتيه مينامند.
25- خواجه ممشاد علي دينوري 26-خواجه هبيره البصري 27- حذيفه المرعشي (حذيقه المرعشي) 28 – ابراهيم ادهم بلخي 29- ابوالفيض خواجه فضيل بن عياض 30- ابو الفضل خواجه عبدالواحد بن زيد 31-خواجه حسن بصري 32- حضرت علي المرتضي كرم الله وجهه 33- حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وسلم.
 شجرة مذكور بالترتيب به استناد ازكتب خزينته الاصفيا، نفحات الانس مولانا عبدالرحمان جامي ودايرة المعارف اسلامي، چاپ جديد، جلد دوم، نگاشته شده تا براي رهروان و سالكان خانقاه غريب نواز و ساير علاقمندان اين طريقت روشن ترگرديده باشد.
 طوریکه گفته آمد در همان شب با اغتنام از فرصت با حاجي محمد سرور متولي و چراغچي خانقاه باب صحبت را گشودم و راجع به چگونه گي ايجاد خانقاه غريب نواز در كابل طالب معلومات شدم موصوف چنين توضيح دادند:
چندي قبل برادرم حاجي محمد كبير مسؤوليت خانقاه را عهده دار بود، نامبرده نظربه شرايط ناگوار جنگ در خارج از كشور مهاجر گرديده است، ومسؤوليت خانقاه را به من سپرد. متأسفانه من از نعمت سواد محروم مانده ام در مورد شجره و ايجاد خانقاه معلومات كافي ارايه كرده نميتوانم . شما ميتوانيد با اخلاص مندان سابقه دار اين خانقاه به خصوص صوفي كبير داخل تماس شويد، تا معلومات كافي را به دسترس تان قرار بدهد.
از اينكه محفل تمام شده بود و اكثراشتراك كننده گان خانقاه را ترك نموده بودند و صوفي كبير هم شب زنده داري نموده وخسته به نظر ميرسيد، نه خواستم بيشتر از اين باعث زحمت شان گردم تا اينكه ليل 27/28  /7/1374 زمينه صحبت با صوفي محمد كبير كه از مدت پنجاه سال به اينطرف خآدم درگاه خواجه غريب نواز ميباشد برايم مساعد شد. موصوف از مدت چهار سال بدينسو خليفه و سر حلقه خانقاه مذكور ميباشد بعد از معرفي سلسله طريقه چشتيه با همان كاستي كه در صفحه قبل درج گرديده است به صحبت خود چنين ادامه دادند:
من زدم دستي به دامان خواجه معین  الدين حسن
مـرشـد مـن هـادي مـن خـضـر مـن مـولاي مـــن
صوفي محمد كبير با معرفي هر مرشد طريقه چشتيه از كرامات شان قصه ها مینمود تا اينكه سلسله معرفي به مولوي صاحب يار محمد كابلي و چگونه گي ايجاد خانقاه غريب نواز در كابل رسيد.
مولوي يار محمد كابلي ملا امام، مدرس و محتسب دربار امير شير عليخان بود. يكروز متوجه ميشود كه چند نفر در چوك كابل به سماوار نشسته دف (دايره، داريه) وزير بغلي مينوازند. مولوي صاحب اين عمل را از منكرات دانسته ومانع ميگردد. نوازنده گان را بعد از لت و كوب متفرق ميسازد. ازجمله يكي به مولوي صاحب ميگويد كه اين هدايت را مرشد شاه نياز احمد مسكونه بانس بريلي هندوستان به ما داده است او طريقه يي دارد و مريد هاي زياد به دورش جمع ميباشند. اگر كار ما از منكرات است، پس برو با او مقابله بكن كه سر چشمه است.
اين سخن بر مولوي صاحب سخت تمام شد وبراي ممانعت اين عمل عازم هندوستان شد وي زود درمي يابد كه به واقعيت شخصي به اين شهرت در بانس بريلي موجود است راه بانس بريلي را در پيش گرفت. و شاه نياز احمد از روي مكاشفات دريافت كه شخصي به سوي اوروان است به قوالان و نوازنده گان امر فرمود تا زمانيكه من نه گفته باشم ساز را خاموش نكنيد، تا آنكه مولوي يار محمد كابلي داخل خانقاه شد، دید كه همه مصروف خواندن قوالي و نواختن موسيقي اند.
شاه نياز صاحب به اساس كرامات همه علم مولوي كابلي را قبض نمود در وجود مولوي كابلي و جدومستي پديدار گردید نا خود ناآگاه به مستي آمد و به سماع پرداخت. در این هنگام حضرت شاه نياز احمد با  اشارة دست قوالان و نوازنده گان را امر خاموشي داد، پس مولوي كابلي بنشست.  مرشد نياز احمد از وي پرسید به چه منظور در اين خانه فقر قدم رنجه نموده اید؟
مولوي يار محمد كابلي هر قدر كوشيد تا چيزي بگويد واز علم شرع حرفي را بيان نمايد، چيزي به خاطرش نيامد. دانست كه جنا ب شاه نياز احمد پیر كامل است. دستش بگرفت و در نزدش مريد شد .([2])
شاه نياز احمد به مولوي كابلي درس نفي و اثبات را آموخت . پس از مولوي كابلي چند مريد ديگر ازكابل به زيارت مرشد شاه نياز احمد شتافتند از جمله يكي سيد مير آقا  پدر سيد مجنون شاه([3]) كه مرقد پسرش در جوار صدارت اعظمي میباشد و مسجدي را نيز به نام سيد مجنون شاه در پيشروي مرقدش بنا نموده اند.
دومي حافظ وزير الدين مسكونه قلعة قاضي قره باغ بود كه در حظيره ابايي شان واقع قريه مذكوردفن ميباشد.
صوفي صاحب كبير به صحبت خويش ادامه داده گفت: مولوي كابلي چهل روز در نفي باقيماند و اثبات نميشد و در خانقاه غرض اثبات چله ميكشيد خآدم خانقاه كه مسؤوليت طعام چله خانه ها را به دوش داشت، متوجه شد كه از چند روز به اينطرف مولوي كابلي نان صرف نكرده و غرق تفكر است موضوع را به مرشد نياز احمد اطلاع داد او متحير شدگفت بروبه گوش مولوي كابلي بگو كه مرشدت آمده انتظارت را ميكشد، تا  نزدش بر وي و سينه ات را به سينة وي بگذاري كه او اثبات كند هر گاه قلب تو با اين درد و سوز اثبات نمايد برو بحر را آتش خواهد زد. مولوي صاحب از چله خانه خارج شد دید که  آغوش مولوي نياز احمد باز است سينة خويش را به سينة شاه نياز احمد گذاشت وهمزمان قلب مولوي كابلي اثبات كرد وگفت (الا الله محمد رسول الله).
بعد از اثبات، مولوي يارمحمد كابلي مدت ده سال خليفه وناظر خانقاه مرشد شاه نيازاحمد بودند، شبي یاد وطن فکرش را مشغول ساخت، نزد پير شاه نياز رفت و اجازة رخصت خواست در ضمن به مرشدش التجا نموده طالب سِر گردید و جناب شاه نياز به جواب گفت: كه سِر، سَر ميخواهد سَر بده تا سِر عنايت نمايم .
مولوي صاحب يار محمد كابلي نزد پير خويش وعده سپرد كه حاضر است تا در مقابل (سِر، سُرو ساز) از سرش بگذرد، مرشد نياز احمد بعد از تعهدوي هر سه را لطف نمود، واجازه عودت به كابل را برايش عنايت فرمود.
بعد از سپري شدن دونيم سال به حافظ وزير الدين وسيد ميرآقا اجازة برگشت به وطن داده شد مشروط براينكه در كابل تحت نظر مولوي يار محمد به سلوک بپردازند، از وي اذن بگيرند و مطیع باشند.
مولوي صاحب يارمحمد در بالا حصار كابل بالا خانه يي را خانقاه ساخت که ازآلات موسيقي نیز در آنجا استفاده میشد تا اينكه شخصي بنام ملا محمد اياز نزد امير شير عليخان رفت و از مولوي يار محمد شكايت نمود. قبلاً اشخاص و افراد ديگري نيز نزد امير از مولوي صاحب شكايات نموده بودند كه مولوي يار محمد ترك دين محمدي كرده (لااله الاالله) را اقرار و (محمد رسول الله) را نه ميگويد. صوفي محمد كبير علت اين موضوع را (حيرت اثبات) ميداند. و به اين باور است كه مولوي با گفتن الا الله در خود فرو ميرفت و چنان غرق عشق محبوب ميشد كه فكر و عقل را در آن راهي نيست عشق مجال گفتن محمد رسول الله را به وي نه ميداد .
امير شير عليخان مجبور ميشود تا مولوي يار محمد را احضار وشكايت مردم را با او در ميان گذارد. امير به مولوي صاحب مشوره داد كه  خود را از روي مجاز ديوانه و مجذوب وانمود سازد و بدينوسيله جانش را از گزند مردمان اهل شرع نجات دهد. مولوي صاحب مشوره امير را نه ميپذيرد. ولي امير شير عليخان به گفته خويش تأكيد ميدارد زيرا غير از اين شيوه در صورت صدور فتواي علماي شرع از دستش كاري بر نمي آمد وآنوقت ناگزير خواهد بود تافتوا را عملي و تطبيق نمايد.
بعد از گفت وشنود مولوي صاحب را مرخص نمود تا آنكه علما فتوای (رجم) را بر مولوي يارمحمد كابلي صادر کردند و از شير عليخان خواستند كه فتوا را عملي سازد .
امير شير عليخان، مولوي يارمحمد را نزدش احضار نمود وبه علماي دين گفت: كه اين شخص ديوانه ومجذوب است امتحانش كنيد. متشرعين يخ راآوردند امير شير علي خان از مولوي يار محمد پرسيد اين چيست؟ در جواب گفت: آب است.
امير روبه طرف علماي دين نموده فرمود: شنيديد كه يخ را آب ميگويد اين شخص ديوانه است و مجنون در حكم شرع از جزا معاف ميباشد. مولوي يارمحمد كابلي جلوحرف امير را گرفته و گفت: در اصل يخ از آب است نه اينكه آب از يخ، يخ آب منجمد شده است كه با حرارت كمي به اصل خود (آب) بر ميگردد.
مولوي رخ به طرف امير نمود و ابراز كرد: بگذار كه حكم شرع را بر من جاري كنند تا از شر وآفت اين دنياي دون رهايي يابم و به اصل خود بر گردم .
حكم شرع مبني بر (رجم) سنگسار شدن مولوي يار محمد صادر و جاري شد. مولوی یار محمد پيش از تطبیق رجم به سائين آقا محمد وصيت کرده بود،  تا چراغ خانقاه را روشن نگهدارد و نگذارد كه چراغ آن خموش شود. سائين به مولوي صاحب عرض کرده گفت: با اين كار من نيز سنگسار نشوم. مولوي صاحب به او اطمینان داده فرمود: «خانه خراب مترس» سائين([4]) آقا محمد كه در ابتدا چندان به مولوي صاحب ارادتمند نبود و گاهی با كلمات ركيك مولوي يارمحمد و اعضاي خانقاه را اذیت میکرد و پيروان اين طريقه را به چشم حقارت ميديد تا آن که روزي به مشكلي دچار شد و مولوي صاحب با مريدانش سائين را كمك و دستگيري نمودند .
چون سائين آقا محمد مرد عيار پيشه بود و قدر احسان را ميدانست  از کردارش پیشمان شده بود و احساس شرمنده گی میکرد وي از روی حیا تا وقت مرگ با مولوي صاحب مقابل نشد؛ اما در موقع اجراي رجم اولين شخصي بود كه خود را به مولوي يارمحمد كابلي رسانيد.
صوفي محمد كبير، بالاحصار كابل را محل سنگسار مولوی کابلی معرفي ميدارد. اما محترم خاتم آواز خوان مشهور كشور به اين باور است كه مولوي صاحب در سياه سنگ كابل سنگسار شده است.
امير شير عليخان نظر به اراتي كه به مولوي كابلي داشت  قطعه زميني را در جوار شرقي ارگ شاهي بنام مذكور وقف كرد واز سائين آقا محمد خواهش نمود كه جسد مولوي يارمحمد را در آنجا دفن كنند تا زيارتگاه خاص و عام باشد.
سائين آقا محمد بعد به آقا محمد فقير مشهور گشت كه در زير پنجه چنار وزارت معدن مدفون است. زيارت مولوي صاحب يارمحمد نیز در آن محل واقع میباشد، اما تخريب شده  و از بين رفته است. ساحه مذكور فعلاً در تصرف وزارت معدن و صنايع میباشد .
حاجي محمد كبير چراغچي خانقاه غريب نواز بعد از عرض وداد زياد موفق گردید تا حداقل صفه زیارت را ترميم و مرقد مولوي صاحب كابلي را نمايان سازد .
صوفي محمد كبير در رابطه به روش طریقیتی در خانقاه مذکور چنین ابراز نظر مینماید: بعد از وفات مولوي صاحب يارمحمد كابلي نظربه وصيت خودش در اين خانقاه سلسله مرشدي ومريدي ختم گرديده است و متوليان وظيفه چراغچي را دارند.
با در گذشت آقا محمد فقير، محترم حاجي ناصرمحمد(عيسي) متولي خانقاه بود و بعد از وي حاجي محمد كبير( ناصر) نواسه حاجي صاحب ناصر مسؤوليت خانقاه را به دوش داشت. موصوف نظر به شرايط نامساعد موجود در كشور به هندوستان مهاجر ميباشد. به جايش حاجي محمد سرور برادر حاجي محمد كبير چراغچي و خآدم خانقاه بوده و مسؤوليت آن را عهده دار گردیده است.
صوفي محمد كبير كه شجرة خانقاه فوق را بيان نمودند گفتني هاي زياد پيرامون خانقاه داشتند از من خواهش نموده بود تا يكروز نزدش رفته وصحبت هايش را ثبت نمايم.
در روز دهم محرم الحرام ساعت 40/4 عصر به خانقاه رفتم تا با صوفي محمد كبير ملآقات نمايم باتأسف خبر يافتم كه صوفي محمد كبير ساعت 30/3 عصر 25/حمل/1375ش، جهان فاني را وداع گفته و به حق پيوسته است روح شان شاد و قبرش پر نور باد!
صوفي محمد كبير حدود پنجاه سال عمر عزيزش را در خدمت خانقاه خواجه غريب نواز سپري كرد. وی در چهار سال اخير، شب و روز خود را به خدمت خانقاه مذكور وقف كرده بود مرحوم صوفی کبیر جمعه شب ها بعد از ساعت دوازده شب با تنبورش وارد سالون ذكر خانقاه ميشد و به محفل گرمي خاص ميبخشيد كه فقط همان تنبور از وي به ارث مانده و بس.
يكي از شاعران اين خانقاه نورمحمد (راحم) فرزند فيض محمد ليسانسه فاكولته حقوق و علوم سياسی است اخيراً مامور كنترول حوزه سوم مالياتي مستوفيت ولايت كابل ومالك دكان گلدوزي نويد واقع مكروريان سوم مي باشد.
او جوان 27 ساله بوده، شرين سخن و داراي طبع روان است موصوف در ملاقاتی گفت: كه صرف خواننده، نوازنده و سراينده بارگاه خواجه غريب نواز ميباشم. در ارتباط با موسيقي و شعر با هيچ مرجع ديگر تماس ندارم و در رشته موسيقي، آواز خواني و شعر هم كدام استاد مشخص مرا رهنمايي نكرده است، شوق و علاقه و عشق مرا به اين راه كشانيد وعشق استاد من است:
پارچه شعر زير به گونة نمونة از اشعار محترم راحم ميباشد:
   از آه مـا گـريز كـه زنجيري ايـم مـــا
   فـارغ زد رد سـروسـرداري ايـم مــــا
   پا در ركاب فقر به شهكـاري ايـم مـا
   در راه عشق بند به صد خواري ايم ما
                             ديـوانه گـان خواجة اجميري ايـم مــا
   دلتنـگ هـردریـم نـه یـايد نــواخـوشــم
   جز ناله هاي عشـق نیـايـد صـدا خـوشـم
   جز استان خواجه نـیايـد سـرا خــوشـــم
   چون سگ به پاسباني اين بارگاه خوشم
                                        دل بسته گان خـواجـة اجمـيري ايـم مــا
   هـر جـاكـه نـام خـواجـه بـه آواز بشنوم
   يـا آنــكــه بــرتــن تـن سـاز بـشـــنـوم
   در نـالـة پــرنــده بــه پــرواز بــشــنــوم
   از هر چه بشنوميـتـپـم تـا بــاز بـشــنــوم
                            دل داده گــان خــواجـه اجـميري ايم ما
   فارغ علم وفـضـل وكـمـال است هـوش مـا
   از سـوز سينـه سـر زده جـوش وخـروش مـا
   از حـرف دانش تـو بـــرون است گـوش مـا
   چون خواجة اجمير شده است پرده پوش ما
                                  آزاده گـان خـواجـة اجــمــيــري ايـــم مــا
   يا خواجه بشنـوي زنــواهــاي چـنگ مـا
   از نـــالـه هــاي نــاي وزآواز زنــگ مــا
   از ضرب دهل و تبله وهرشنگ شنـگ ما
   بـشــنــو زتــار هــاي ربــاب جرنگ مــا
                                ســازنــده گـان خـواجـة اجميري ايم مـا .
   ني مست جام و باده و پيـمـانـه ايـم مــا
   نـي بنـد حـلـقـة هـر درو خـانـه ايـم مــا
   نــي عـالـم ونــه عاقــل و فرزانه ايم مــا
   بــا (راحـم ) فـسرده به يك خانه ايم مــا    
            آشفـتـه گـان خـواجـة اجـميري ايم مـا


[1] - عصر پنجشنبه 27/ 7/ 1374.
[2] - صوفي كبير به اين نظر است، كه: نفي (لا) اثبات (الاالله) است اداي نفي ساده و اثبات مربوط به قلب است و معلوم نيست كه چه مدت زمان را دربر ميگيرد.
صادق گوهرين در اصطلاحات تصوف نوشته است محو كردن غير از دل عارفان نفي و ذكر خداوند يكتا در دل عارفان اثبات است.
(يمحوالله ما يشأ و یثبت) سوره رعد آيه 39 نفي براي همه گان است و اثبات براي آن باشد كه سزاوار است. يعني خاصآن را (لااله) نيست هيچ خدا  نفي و (الا الله) مگر يك خداي واحد و لا شريك اثبات است نفي ضد اثبات است يعني از لحاظ جهت با هم فرق ميكند. اثبات كردن شي بدون ترديد و شك و تزلزل را گويند مقام اثبات به خواست و اراده خداوند(ج) است به هر عارفي كه بخواهد عنايت مي كند وحب غير خود را از آن دور ميسازد به الفاظ ديگر : اثبات هست مطلق است و نفي عدم مطلق ما همه عدم هستيم وجود خداوند دايم و مطلق است.
[3] -در لوحه سنگ مرقد سيد مجنون شاه تاريخ وفاتش هشتم شهر ربيع الاول يوم سه شنبه يكهزار سه صد و پنج حك و درج شده است.
- سائين به معناي كاكه، جوانمرد و عيار. [4]

No comments:

Post a Comment