حضور : در لغت به معناي حاضر شدن، حاضر بودن، نزد كسي بودن، كلمة احترام و تعظيم است
كه پيش از نام شخص بزرگ گفته و يا نوشته ميشود.([1]) و در اصطلاح تصوف «مقام مشهود
و حدت را گويند»([2])
از ديد عطار پيوسته حاضر بودن به درگاه حق است و شرط حضور فنا از خويشتن است. دمي
خلوت و حضور با حق بهتر از متاع هر دو جهان بوده و حضور جاويدان به مفهوم پيوسته
حاضر درگاه حق بودن است([3]). حيدري وجودي خلوت حضور را در
بيتي اينگونه به كار برده است:
خلوت حضورم را روز و شب
چراغان كن مهر انجمن سازم، محرم دل و
جان شو ([4])
* * *
- خلوت حضور :
خــلوت اند خـــــلوت اندر
خـــلوتم كه حضور اندر حضور حضرتم ([5])
- محو حضور :
محو حضورم را روز و شب
چراغان كن مهر انجمن سازم، محرم دل و جان شو
* * *
گر به حضور ميروي از همه
كس بيگانه رو جامة آب و گل بسوز مخلص
وخالصانه رو([6])
* * *
بي حضور وجه آن دلدار ما كي نماز عاشقان گردد روا([7])
***
گوهر حضور من در دل تو
ميتابد اي نگاه آرامت، بيكرانه در يابم([8])
No comments:
Post a Comment