زهد و زاهد در اشعار معاصرین:
زهد اعراض و روگشتاندن،
دوري كردن از زيادت اموال دنيا است([1]) و در تصوف: «زهد آن است كه از
وجود خود فارغ آيي و به ديده يي كه حق را نگرستي غير وي را ننگري... زهد اساس توكل
است، سنگ امتحان نفس است: خلوتخانة عارفان است و عيش صادقان است.»([2]) در بيت زير از
زهد چنين تعريفي ارايه شده است:
زهد
چيست آزاد دنيا بودن است ديده بان
راه عقبا بودن است([3])
زاهد كسيكه پارسا و
پرهيزگار بوده و دنيا را براي آخرت ترك گويد و زهاد جمع آن است.([4]) زهد خشك آن است كه زهدش از
براي احوال معنوي نباشد.
عرفا و متصوفين گاهي در
اشعار خويش زاهدان را مورد ملامت قرار داده اند. شماري از متصوفين به اين باور اند
كه زاهدان خداوند متعال را غرض به دست آوردن مزد و پاداش چون، بهشت و حور عبادت
مينمايند، نه از براي آنكه او خالق و سزاوار عبادت است. به گونة مثال بيت زير را
به نظاره ميگيريم :
زاهد از جنت و از حور و
غلمانم مگو كي به ايشان روكنم كز عشق
او ديوانه ام ([5])
*
* *
زاهد برو كه نيست تراتاب
عشق دوست با اين بهانه گوشة تنها گرفته
اي ([6])
* * *
زاهد اگرچه لاف زپرهيز
ميزند بيند چو روي دختر رز خيز ميزند
([7])
مولانا خسته فرق ميان زاهد و عاشق را اينطور بيان داشته است:
گفتم كه خيل زاهدان گفتا
دعا گويان من گفتم گروه عاشقان گفتا
خريداران من ([8])
كار برد زهد در ابيات
ديگر:
زاهد پاكيزه خوعيش جنانم
مگو عيش جنان آن تو منظر من عشق اوست([9])
بازتاب زهد و زاهد در بيتي
از فنايي را مشاهده ميكنيم :
برو به زاهد پاكيزه گو
سلام مرا كه رخنه كرد به زهدم ز هر
كنار قدح([10])
* * *
زين پس حديث زهد و ورع سر
نميكنم بيرون ز كنج ميكده بستر نمي كنم([11])
No comments:
Post a Comment