Friday, February 3, 2012

خانقاه انچي باغبان چهار دهي: خانقاه انچي باغبان چهار دهي كابل توسط جناب مرشد مبارك عبدالستارجان به تاريخ 6/4/1316 ايجاد گرديده است وفات مرشد صاحب به روز چهار شنبه 8 حمل 1346 مصادف بوده و همانجا در خاک سپرده شده است. كه فعلاً زيارتگاه خاص و عام ميباشد. پس از وي مسؤوليت رهبري خانقاه را پسرش شير آقا جان به عهده گرفته و مريدان را ارشاد مينمايد.


خانقاه انچي باغبان چهار دهي:
خانقاه انچي باغبان چهار دهي كابل  توسط جناب مرشد مبارك عبدالستارجان  به تاريخ 6/4/1316 ايجاد گرديده است وفات مرشد صاحب به روز چهار شنبه 8 حمل 1346 مصادف بوده و همانجا در خاک  سپرده شده است. كه فعلاً زيارتگاه خاص و عام ميباشد. پس از وي مسؤوليت رهبري خانقاه را پسرش شير آقا جان به عهده گرفته و مريدان را ارشاد مينمايد.
ساختمان خانقاه مذكور در جنگ هاي سال 1371 تخريب و از بين رفته است . ساكنين محل به شمول جناب خليفه صاحب در نقاط مختلف شهر مهاجر مي باشد و شيرآقا جان در جاده سالنگ عقب ماركيت ميوه آقامت گزيده اند.
جناب شير آقا جان كه وظيفه مقدس معلمي([1]) داردشخصي خوش بر خورد، متشرع و فصيح زبان میباشد، وی در فلسفه تصوف از دانش خوب و بلاغت كلام برخوردار است.
يوم18/12/ 1374 از ساعت 30/1 تا 4 عصر افتخار صحبت با ايشان را حاصل نمودم خوشبختانه موفق شدم تا گوشه یی از صحبت  های جناب شان را در رابطه به خانقاه مذکور ياد داشت نمايم:
براستناد از سخنان خليفه صاحب شير آقا جان: در خانقاه انچي باغبانان چهار طريقه پيشبرده ميشود. سلسله و شجره شان با خليفه صاحب علأالدين يكي ميباشد. یعني پدر هر دو جناب زير نظر يك مرشد مولانا محمد جان تربيت ديده اند. در جريان صحبت خويش افزودند كه طريقه نقشبنديه به سه شاخه بزرگ تقسيم شده است .
اصل نقشبنديه «سلسله خواجه گان را حضرت شاه نقشبند تجديد نمود كه به نقشبندیه مسما ميباشد. و بار دوم وسيله حضرت مجدد الف ثاني تجديد و بعد به سه شاخة بزرگ ذيل تقسیم شده است.
الف- معصوميه شريف: توسط شاه معصوم پسر بزرگ حضرت مجدد الف ثاني صاحب بنيان گذاري وبه نام عروة الوثقي مسما نموده اند.
ب- زبيريه : اين شاخه از خليفه بزرگ سيد آدم بنوري به ارث مانده وخليفه مشهور آن عبدالله صاحب ملقب به حاجي بهادركوات بود كه در همانجا دفن است.
شاخه بنوريه داراي هفت لطيفه میباشد که بدون قدم كار ميشود از وي پرسيدم كه :قدم چيست؟
توضيح دادند  كه: از شيوه وروش كسي استفاده وكار كردن زير نظر روحانيت بنيان گذار را قدم گويند. براي توضيح بيشتر لطيفه قلب تحت تصرف ومقام حضرت بابا آدم صفي الله ميباشد. زيرا حضرت بابا آدم عليه السلام وسيله لطيفه قلب وصلت خود را به جناب اقدس الهي حاصل نموده است. از اين سبب لطيفه قلب را تحت قدوم بابا آدم صفي الله ميگويند.
دوم- لطيفه روح - سوم- لطيفه سر - چهارم- لطيفه حفي - پنجم- لطيفه اخفي - ششم- لطيفه نفس هفتم اجتهاد سيد آدم بنوري است.
لطايف در طريقه نقشبنديه بيشتر معمول است و اولين سبق آن لطيفه قلب است که به ترتيب يكي پس از ديگر کار مي شود.([2])
كاركرد اين لطا يف وابسته به يك مربي يا پير كامل ومكمل است زيرا او ميتواند تاريكي وجود را حس كند و در هر مركز كه تاريكي بيند آن مركز را مبدأ ذكر قرار دهد تا تجلي نور به اسمأ و صفات در آنجا ظاهر گردد.
از ايشان پرسيدم كه نظر شما در مورد تصوف اشراق چيست؟
گفت: اشراقيت: درك عالم قدسيه توسط رياضات شاقه ميباشد . اشراقيون به دو گروه عمده تقسيم ميشوند:
بخش اول عبارت از كساني اند كه عالم كشفي را توسط مفكورات خود و اسماي غير منزله آسماني به پايان رسانيده اند. تا عالم كرامات كونيه بر آن ظاهر گردد، مثل: به هوا پر زدن، به روي آب رفتن، مسافه هاي طويل را در مدت قليل طي نمودن ، احضار ارواح توسط علم حروف (28 حرف الفبا) به دست آوردن موءكلات به وسيله علم حروف وذريعة آن تماماً وقايع گذشته شخص را تشريح نمودن وغيره.
اين گروه پيروكتب آسماني نه ميباشند اسماي كشف شده آن قابل اعتبار نيست زيرا اين احتمال را به وجود مي آورد كه اين تزكيه نفس ممكن توسط اسم شيطان و يا بت ها به وجود آمده باشد.
بخش دوم اشراقيت را متصوف مينامند كه تماماً كرامات كونيه الهيه واسرار لطايف را از منزله (كتب آسماني) به دست مياورند ايشان پيروكتب آسماني بوده وتماماً اسرار معرفت الهي را توسط كتاب هاي آسماني به دست مي آورند. لذا خود را صاحب كشف وكرامات الهي دانسته وكرامات كونيه را براي خود شرط نميداند.
چون متصوفين پيرو اسمأ كتب و منزله آسماني اند، لذا شك و ترديد و غلطي اشراقيت آن مرفوع گرديده قابل قبول دين اسلام و غيره اديان سماوي ميباشد .
به جواب پرسشي كه  كدام  طريقه ها در كابل موجود ميباشد و در كدام خانقاه ها پيشبرده ميشود؟ اينطور معلومات دادند:
تا جاييكه من معلومات دارم شاخه هاي چار طريقت در كابل عرض اندام نموده و پيشبرده ميشود .
اول طريقه قادريه شريف : توسط اولاد ه حضرت نقيب صاحب، گل آقا جان از علأالدين ، شير آقا جان انچي باغبانان، مياگل جان آقا تگابي، صاحب زاده صاحب لوگري، حضرت صاحب بت خاك، مرشد گلابي باغ عليمردان و پهلوان صاحب از عاشقان عارفان و غيره كار ميشود
دوم چشتيه شريف: در خانقاه خواجه غريب نواز با آلات موسيقي پيشبرده ميشود ويگانه خانقاهي ميباشد كه صرف طريقه چشتيه را كار ميكند.
خانقاه پهلوان صاحب ، خانقاه كاكري با ساز ودر خانقاه علأالدين عليا و خانقاه انچي باغبانان بدون سازو سرود شاخه هاي چشتيه كار ميشود .
سوم نقشبنديه شريف : شاخه هاي آن حسب ذيل در كابل پيشبرده ميشود:
الف بنوريه: گل آقاجان واقع قلعه جوگي علأالدين عليا و شير آقا جان انچي باغبانان ، ملا شاه رسول در كندز اين طريقه را پيش ميبرند كه قبلاً توسط فدايي صاحب واقع درخت شنگ كابل نيز كار ميشد.
ب- شاخه معصوميه: اينطريقه در كابل به وسيله گل آقا جان علأالدين، حضرت صاحب قلعة جواد، شير آقا جان انچي وعدة از پيروان پير باره ارشاد ميگردد .
ج- زبيريه: توسط گل آقا جان علأالدين وشيرآقا جان انچي اجرأميشود .
چهارم – سهرورديه : گل آقا جان علا ءالدين، شيرآقاجان انچي ومرشد گلابي باغ عليمردان در اين طريق فعاليت دارند.
شير آقا جان انچي باغبانان اين سه بخش زير را نيز در خانقاه كارمينمايد: الف طيفوريه: مربوط به امام صاحب بايزيد طيفوري است.([3])
ب- شطاريه: از امام شطار صاحب كه توسط آخند درويزه به افغانستان داخل شده است.
ج- شاذليه: اين روش عرفاني از چهارده خانواده فقر وچار طريقت بيرون بوده ومؤسس آن امام شاذلي صاحب ميباشد([4]) موصوف در مصر زنده گي نموده وذريعه آخند درويزه به كابل انتقال شده است.
خليفه صاحب در مورد اختلاف بايزيد روشان وآخند درويزه چنين اظهار نظر نمود: بايزيد روشان از جمله علماي وجودي اشراقيت بوده وپيشه تجارت داشت ودر نزد فرقه اسماعليه خود را بنام افضل كل معرفي كرده بود. اين ادعاي او باعث شد كه آخند درويزه عليه او قرار گيرد وحكم تكفير بايزيد روشان را صادر نمايد تا آنكه پيرروشان همراه با سه صد نفر از پيروانش اسير آخند درويزه گرديده و به قتل رسيد.
خانقاه هاييكه توسط خلفاي مربوط به مرشد صاحب عبدالستار پيشبرده ميشود ، عبارت اند از:
1- در ولايت بلخ وسيله خليفه زمري پيشبرده ميشد، فعلاً فوت نموده است.
2- در صوفيان لغماني چاريكار توسط خليفه غلام دستگير شهيد ايجاد شده است كه موصوف در زمان زمامداري كمونستان شهيد گرديد.
3- در قریه ده دراز ولسوالی دولت آباد بلخ به خلافت ملامحمد بشير خانقاهی ايجاد وخودش به وسيله حكام حكومت نورمحمد تره كي دستگير و محبوس شد، از حيات وممات آن تا حال معلوماتي در دست نيست.
4- خانقاه كارته چار كابل كه توسط شاعر وفقير محبوب كشور انور بسمل(رح) ايجاد شده بود.
5-  ولايت كندز كه توسط خليفه غوث الدين مشهور به جناب خليفه صاحب كهنه دوز و خليفه چله مزار ميباشد .
از طرف جناب عبدالستار جان خليفه صاحب انچي باغبانان همين پنج نفر خليفه وقايم مقام بودند.
محمد انور بسمل شاعر صوفي مشرب بود كه فعلاً استاد گل آقا (بيرنگ) شاعر اديب وصوفي روشن ضمير طريقش را پيش ميبرد.
تربت صوفي صاحب بسمل در پل سوخته زيارتگاه خاص وعام است. انور بسمل دوسال وشش ماه نزد پير صاحب مولوي ملنگ در نهرين رياضت كشيد ومدت هفت الي ده سال درنزد حاجي درويش زانوزده و از صحبت هايش مستفيد گرديده است. بسمل پس از وفات حاجي صاحب درويش نزد خليفه صاحب مرشد عبدالستار انچي رو آورد وباقي امور تصوف را كسب وتكميل نمود. مرشد عبدالستار شاخة از علم حروف را به انور بسمل ارشاد فرمودند ونظربه تقاضاي شخص بسمل برايش اجازه خلافت دادند. بسمل پس از اجازة خليفه صاحب عبدالستار جان خانقاهي را ايجاد وبه نام حاجي صاحب درويش مسما نمود([5]) مدفن مرشد حاجي صاحب درويش در صحن حويلي زيارت شاه دوشمشيره(رح) ميباشد تربت مذكور با سنگ مرمر مزين واطراف قبر با كتاره چوبي مصئون گرديده است در لوح سنگ مرقدش اين جملات منقوش است:
 بسم الله الرحمن الرحيم
« وما ارسلناك الارحمة للعلمين»
     حضرت درويش پیر عارفان جان جانان
                                     فــوق اقـطـاب طريـقت رهنماي كاملان
به صفحه ديگرلوحه سنگ سال و فاتش را چنین حک نموده اند.
     به عمر شصت وسه چون رسيد وقت سفر
                                        شـكسته پــابـه گـامـي نمـود قـطـع طريق
چـو سال رحـلت خـواست از دل گــفت
                                    اگـر چـه نـيست تـوانـم ولي زعهـد عتيق
    جــواب حــق سوال است گويمت ناچار
                                      رسانـد حـب دو جـانـب رفـيـق را به رفيق
شاه محمد مصلح در مجله خراسان حضرت انور بسمل را اينطورمعرفي کرده است:
قاري محمد انور بسمل پسر ناظر محمد ظفرخان امين الاطلاعات نوۀ محمديوسف خان سال ۱۲۶۱ هجري شمسي در باغبان كوچه شهر كابل چشم به جهان گشود، علوم متداوله را در آغوش خانواده و دانشهاي عصري را تا درجه رشد یه آنوقت در ليسه حبيبيه فرا گرفت، وي از جمله شاگردان ممتاز ليسه حبيبيه بوده وداراي اشعار دل انگيز به سبك هندي ميباشد. بسمل در ظهور مشروطيت سال 1327 ق در محبس شيرپور با ميرسيد قاسم كه از جمله مشروطه خواهان دوره اول و عضو حزب جمعيت سري ملي بود در يك اطاق محبوس بود در آنجا صرف ونحوومنطق را در نزدش آموخته است.
سال 1310 ش به حيث اولين مدير انجمن ادبي كابل ايفاي وظيفه نموده است.
مولوي محمد حنيف(حنيف) بلخي بسمل را مرد منور حاجي حرمين شريقين، قاري قرآن عظيم الشان وشاعر گرانقدر خوانده است مرحوم عبدالحي حبيبي بسمل را شخص عالم، اديب، شاعر خوش مشرب، صوفي روشنفكر و از زمره مشروطه خواهان معرفي داشته است.
حضرت بسمل سير وسلوك عرفاني را در زندان آغاز و خود در مورد چنين ميگويد: «وقتي داخل زندان بودم فكر كردم كه براي حصول علم حال و رسيدن به حقيقت به مرشد ومربي ضرورت است از جمله روحانيون روحم حضرت بهأالدين نقشبند را انتخاب نمود. بدون تاخير به جناب ايشان مريد شدم همان شب در عالم رويا به صحبت مبارك ايشان رسيدم و فردای آن از زندان آزاد شدم .»([6]) بسمل بعد از رهايي چهار ده سال حبس ميگويد «ما را الله بس ما سوا جمله هوس»([7]) پس در جستجوي مرشدی شد كه در قيد حيات باشد وخود در باره فرموده است: «روزي در يك محفل شمس پوشيده احوالي ناگهان جذبم نمود كه آن فريد عصر و دوران حاجي صاحب درويش بودند وي بعد از اصرار بي نهايت مرا به مريدي پذيرفتند.»([8]) حاجي صاحب درويش مراد ومرشد شاعر درطريق سير وسلوك است كه در شعر بارها مرشد خویش را ستوده است، به گونه مثال:
     دستگيري كرد لطف مظهرم بسمل چو طفل
                              شـكر پيــدا شد به درس عشق استادي مرا([9])
سلسله خانقاه انچي باغبانان:
سلسله طريقتي خانقاه انچي باغبانان با خانقاه علأالدين عليا بعد از جناب مولانا محمد جان يكي ميباشد. چون شجره طريقه قادريه و نقشبنديه قبلاً در خانقاه علأ الدين عليا درج گرديده است در اين بخش به شجره طريقه چشتيه و سهرورد يه اكتفا شده است .



چشتيه شريف ([10])
     حــق تــعــالـي گـفــت بـــا روح امــيـــن
                                   زود رو ســـدره بــرمــهـــد زمــــيــــــــن
     بــرمـزمـــل گــــواي ســـــدر كــــبـــــار  
                                      خــالـــقــت گــويـــد درود بــيـــشـمـار
     كـز جـفـاي دشـمـنـان گـشـتــي حــزيـــن
                                   امــشب تـو مـهــمـان مــــا يـي بـي سـخـن
     جـبـريـلـش گـــفـت كـاي ســـدر كــبــار   
                                  بـــر بــراق دلـــبـــري مــــــشــــو ســـــوار
      از زمــــيــن او رفــت تــا قــــرب خـــــدا
                                  کـــردانــــد ر بـــي لــقــا شــــرب لــــقـــا
     راز هـــا بـــا بـــي نــيـــاز خـويـش كــــرد
                                  چــون رجــوع بـرامــتــان خــويــش كــرد
     گــفـت ايــن اســـرار بـــا صـــديــــــق راز  
                                 اونـــهـــفـــتـــه كـــرد بــــافــــاروق بــــاز
     بـــــاز ذو الـــــنــــــوريـــــن از روي ادب  
                                كـــرد از فــــــاروق دانـــستـــه طــــلــــب
     کــو عــلـي دانــستـــه بـــود از مـصـطـفــي
                                هــم زعــثـمــان از ادب كـــرد مــــدعـــــا
     گـفت پـيـغــمـبـر عــلــي را كـــاي عـــلــي 
                               پــوش چـشـمان هـمـچو چــشمت اي ولــي
     لاالــه الا الله مـــيـــگـــويـــنــد جـــلــــــي
                               تــا تــرا ديــوانـــه گــويــنـــد اي عـــلـــي
     بـــر امـــام حـــســـن بــــصــریـــش بــداد
                              او بــه عـــبـــــدالــواحــد زيــداش نــهــاد
     زو فـــضــيــل بـــن عــيـاض آمـــوخـــتـه
                                   زو چـه ابــراهــيـــم ادهـــم ســــوخـــتـــه
     چـون حذيـفـه مـرعـشي تـمـكيـن گـرفـت 
                                   او ز ابــراهــيـم ايــن تـلـقـــيـن گــرفـــت
     زاو ابـو حـريـره بـصـريـش كــرده طــلـب
                                  گـشـت زو مــمـشـاد ديـنـوري مـنـتــخب
     شيـخ ابـوالاسـحـاق شــامــي زو گــرفـت
                                  احـمــد ابــدال چــشـــتـي زو گـــرفـــت
     زوبــه خــواجــه مــحــمــد چشـتي رسيـد 
                                 زو بــــه نـاصـرالـديـن ابـويـوسـف رسيــد

     داد بـــا مــــودود چـــشــتــــي آن سنـــي
                                 زود بـه شـيـخ حـاجـي صـاحـب زنـدنـــي
     زو بــه شـيــخ عـثـمـان هـارونـي بــــــداد
                                زومـعـيـن الـديــن چـشـتـي گـشـت شــاد
     داد بــر قــطـب الـديـن كـاكـي بـخـتــيـار
                                شـيـخ فـريـد شـكـر گـنــج زوشــد عـيـار
     از شـكر گـنـجـش نـظـام الـديـن گــرفـت
                              از نـظـام الـديـن سـراج الـديــن گــرفـــت
     شـد علأالدين لاهــــورش مـــــريــــد
                                    قـطـب الـديـن آن قـطـب عــالـم زوگـزيد
     منــــكــپــور شــيــخ حـســام الــديــن زاو
                                   كـــرد تــلــقـيــن سيـــد امـــام الـديـن زاو
     سيـــد راجـي بـعـد از حـــال شــد مــريــد
                                  زو بـــهــاوالــديــن حــســام بــر گــزيــد
     زوبـــه شــيـخ سـالار زيـدش زايشان گزيد
                                  سـيــد عــلــي تــرمــزي زوشــد مـــريـــد
     آخــنـد درويـزه گـرفـت از ســيــد عــلــي  
                                آخــنـد پـنـجـاب گـشـت از وي مـنـجـلـي

     آخند چالاك نزد آخند پنجاب شـد مـريـد
                                آخــنـد اول از آخـنـد چـالاك شـد مـزيـد
     او بــه آخـنـد دري خـان كـــرد ظـــهـــــور
                                زو گـرفـت عـبـدالـكــريـم خـــان رامــپـور
     زو بــه بــر كــرده آخــنــد مـــصـــري خان
                               ســمــوي مـشـــهـور مــيــبــودش مــكـــان
     بــــاز حــبــــيــب الله بـــا ســـــولـــي از آن
                               هـسـت عـيـانـش بــه صـاحــب مــهــربـــان
     زو گـــــــرفــت سـيــد مـحــمـد مــقــتــدا
                                تــمـســك مــشـهـور او را جـــــايـــگـــــاه
     اوبــــه عـــثـــمــان فــقــيــر از پــاد خــواب
                                 دراجـــــــازه داد ايـــــن درخـــــوشـــــاب
     زو گـرفـت ([11])مــيـرزا مـحـمـد ايـنـطـريــق
                                 بــا وصــال خــويـش دارنـــدش غـــريــــق
     زو بــــــه مــــولانــاي([12]) فـــرزه در رسيـــد
                                 زوبــه شـــاهــــي([13])دولــت شــاهــي رسيـد
     زوبــــه مـــولانــــا مـــحـــمـــد جـــان مــا
                                  از كـــرم شـــد تـــاج ســـلــطــان عـــطـــا
     زو رســيـــده ايـــن امــامـت اي ســلــيــم
                                  بــا شــهــنــشــاه جــهــان قـــطــب عـظـيم
     پــيــشـــوا و رهـــنــمـــا در انـــچـي اسـت
                                  از خـداوند فـضــل وعـطـاي غــيـبـي اسـت
     شــازلــي وهــم شــطــاري ، نــقــشــبــنـــد
                                  قــادري وسـهـروردي وچــشــتـي پـــسـنــد
     اسـم شـان شــد عــيــب پــوش عـالــمــيـن
                                فـــقـــر شـــان خــاتــم حــق الـــيــقــــيــن
     هــم زبــيــريـــه هــم بــنـــوريــه در نـهــان
                                  هــســت نـــورش از رخ مــعـــصـــومـيــان
     لـيـك گــويـم كــيـن مــهـي دنـيـا و ديــن
                                   هــسـت فــضل ذات حــق انـــدر زمـــيــن
     جــانـشـيـن جـمـلـه گــي ايـــن يـــار شــد
                                   رهــنـمــا بــر خــلــق آن دلـــدار شـــــــد
     يـــــا الـــهـــي حـــرمـــت ايــــن اولـــيــا
                                   نــار عـشــق خـود بـه مـايـان كــن عـــطــا

سلسله طريقه سهرورديه شريف:
     حـــق تـــعــالـي ســيـر خــود تــجـلـيـل كــرد
                            بــر مـــحـمـد رهـــبـرش جـــبـــريـــل كــــرد
     اوعـــلـــي را كــرد بـــيـــــعــت ايــنــطــريــق
                            از عـــلــي شــــد حـســن بـــصــري غـــريـــق
     كـــــــرد بــيـــعـت زو حــبــيــب عــجــمـــي
                            شـــــد بــــــه او داود طـــايـــي هـــمـــدمـــي
      شـيـخ ديــن مـعـروف كــرخــي زو گـــرفــت
                            شــــيـــخ ســري ســـقـــطــــي زو گـــرفـــت
     كـــــــرد بــــيــعــت زو جـــنــيـــد بــغــــداد
                            كــرد بـــيـــعــت زو([14]) عـلــو مــمــشـاد شــاد
     داد اوبـــه شـــيـــخ احـــــمــــد ســـود عـــلـو
                            شـيـــخ مـــحـــمــــد بـــــن عـــبـــــدالله از او
     زو جــيـهــه الـــديـــن ابــوعــمـــر گــرفـــت
                           زو ابـــوالــخـــبــيـــب مـــهـــرور گـــرفـــت
     كـرد بـيـعـت شـيـخ شـهـــاب([15]) الـديــن از او
                          شــيــخ بــهـاو الــــديــــن ذكـــــر يـــــا از او
     شــيــخ صــــدرالــديــن عـارف زو گــرفــت 
                         شــيــخ ركــن الـديــن زو  والــــد گــرفـــت
     نــزد اوشـيـخ جــلال الــديــن شــــد مـــريـد  
                         زو چـــــوفـخـر الـديـن مـحـبـوبــي گــزيــد
     شــيــخ قــطــب الــديــن مــهـاجر زو گرفت  
                               شـيـخ سـالار بـهـره مـنــد زو خـــو گـــرفـت
     ســــــيـد عــــلــي تـــرمــزي از اوگـــرفــت
                               آخــنـــد درويـــزه هـــيــن راه پــي گــرفـت
     اوبـه آخــنــد پــنــجــاب ايـــن اســـــرار داد
                              آخند پـنجاب آخند چـالاك را زين ابـحارداد
     هـــم زوي آخـنـــد اول بـــيــعــت نـــمـــود
                              آخـــنــد دري خــان زوي ايـن در گــشـــود
     زوگـرفـتــه شــاه فـقـيـر مــا عـبـدالــكريـــم
                             آخــنــد مـصــري خـان بـه ايـشـان شدنديـم
     زحــــــبـــيـــب الله آن شـــــيــــخ زمـــــان
                              سيـــد مـحـمـد لـمـتـكـي بـگـرفـــت از آن
     كــرد عــثــمــان بـيـعـت از آن شـيـخ حــق  
                             زوگــرفـت مـيـرزا مـحــمــد غــوث حـــق

     زو بــه مــولانـــاي فـرزه مــيــرجـي رسيــد   
                            زوجناب مــحـمــد اســلــم جــان گــزيــد
     زوجــنـاب مـولانـا مـحـمــد جـان گـرفـت
                                   عـاقـبـت بـلـخـيـر عـبـدالستـار جـان گرفت
     زو چـشـــيده طـالـبـان زيـن قــطـــره هـــــا
                                   چــشــم دارد عـاشــقــان زيـن بــحــر هـــا
در مورد چگونگی ذكر در طريقه سهرورديه شير آقا جان چنین اظهار نمود:
مرشد نخست ملاحظه قلب كند و بعد لطايف اسم ذات به اين ترتيب كار ميشود الله بعد (الف) حذف شد (لله) ذكر ميگردد. بعد(ل)  حذف میشود (له) وسپس(هو) ذكر ميگردد به همين ترتيب افزوده ميشود مثل :لهو، الله هو.
فقر: شيرآقا جان در ديوار خانقاه واژة‌فقر را چنين تعبير كرده است:
    ف- فاقه                ق- قناعت             ر- ياضت
اول فقر فناست               آخر فقر بقاست          خانة فقر قناعت است
مـركـب فـقـر شـوق اســت           گـــنــج فـــقـــر مــسكـيـني است
كـمـربـند فقر خدمت است           كــلــيــد فــــقــــر ارادت اســـت
تـاج فـقـر تـوكــل اســـت             رحــمـــت فــقـــر صـبــر اســـت
زيـنـت فـقـر شـكـر اسـت            فرايض فقر روبه خدا آوردن است .
جناب نورالربي ملقب به شير آقا جان سه اثر طبع ناشده دارد که عبارت اند:
1- سلسله مشايح چهار طريقه تجديد شده ميباشد .
2- ترجمه كشف الاسرار از عربي به زبان دري اثر غوث الثقلين صاحب.
3- رد الوها بيت اثر احمد دملاني امام الحرمين شريف تأليف 1290 شمسي به زبان دري ترجمه شده و در حاشيه آن نظريات مترجم افزوده شده است .


[1]- در مكتب نسوان قلعة وزير معلم ميباشد و اسم مبارك شان نور الربي است در حدود هفتاد و پنج سال عمر دارد.
[2] - ديده ميشود كه نظر جيدري وجودي، خليفه صاحب انچي باغبانان در لفظ بوده هدف شان يكي و شيوة بيان فرق ميكند در اصل يكي؛ اما تعریف فرق ميكند.
[3]- عباس مهرين، زهد وتصوف صفحه 24 با يزيد را بنام زياد ثبت نموده است ممكن اشتباه طباعتي باشد.
[4] - موسس طريقه شاذليه ابوالديان متولد 590 بوده و علي شاذلي نونس آن را توسعه داده در افريقاي شمالي، تركيه و رما نيه پيروان زياد دارد دراين مكتب گوشه گيري از خلايق ممنوع گرديده و صوفيان اين طريقه مكلف اند تا وسيله زحمات از راه مشروع امرار معاش نمايند. براي معلومات بيشتر به كتاب زهد و تصوف عباس مهرين ص ص 17- 34 مراجعه شود.
- رواي شيرنا جان خليفه خانقاه انچي باغبانان. [5]
[6] - شاه محمد مصلح، مجله خراسان شماره 46، بهار 1381 انستيتوت زبان و ادبيات دري، مركز زبانها و ادبيات اكآدمي علوم ، ص ص 83- 81.
- همانجا، ص 85.[7]
- همانجا، ص  86.[8]
- همانجا، ص  87. [9]
- مؤسس اين طريقه ابواسحاق چشتي ميباشد پيراونش بيشتر در هندوستان است با آلات موسقي وقوالي خواني به ذكر ميپردازند.  [10]
[11] - اسم جاذبي صاحب ميرزاد محمد است مرشد و شاعر توانا بود مزارش در تخنكيم وايصل آباد چاردهي ميباشد.
[12] - اسم مولانا صاحب فرزه مير صاحب ميباشد.
-مطلب از شاهي جناب محمد اسلم جان است. [13]
[14] - هذف از علو شيخ علوي دينوري ميباشد.
[15] - شيخ شهاب الدين بنيان گذار طريقه سهروديه ميباشد. 

No comments:

Post a Comment