Thursday, February 9, 2012

فیض محمد فنایی : شاعر فرهیخته و صوفی واراسته فیض محمد متخلص به «فنایی» پسر ملا عطامحمد غزنوی پسر خواجه محمد، پسر نور محمد در 21 دلو 1318 خورشیدی در قریه خواجه احمد شهر باستانی غزنی دیده به جهان بازکرد و در خانوادۀ عالم و متصوف پرورش دید .


فیض محمد فنایی :
شاعر فرهیخته و صوفی واراسته فیض محمد متخلص به «فنایی» پسر ملا عطامحمد غزنوی پسر خواجه محمد، پسر نور محمد در 21 دلو 1318 خورشیدی در قریه خواجه احمد شهر باستانی غزنی دیده به جهان بازکرد و در خانوادۀ عالم و متصوف پرورش دید .
پدرش ملا عطا محمد غزنوی از زمره روحانیون شهیر و شناخته شده ولایت غزنی و حافظ قرآنکریم در نزد مردم شخصیت برازنده و قابل احترام بود. وی بسیاری از معضلات و دعوا های مردم آن ولایت را از طریق جرگه ها حل و فصل مینمود که این امر باعث محبوبیت بیشترش میان مردم شده بود.
فیض محمد فنایی تحصیلات ابتدایی مانند: خلاصه، کنز، منُیه و قدوری را در نزد پدر فرا گرفت و جهت امرار معاش و سایر نیاز های زنده گی به کسب و پیشۀ پوستین دوزی، بوت فروشی و سیمساری رو آورد و مصروف گشت.
در سال 1342 هجری  خورشیدی رهسپار خدمت زیر بیرق شد و پس از دو سال خدمت صادقانه عسکری از قوای پانزده زرهدار پل چرخی سند ترخیص را اخذ نمود، در سال 1346 خورشیدی ازدواج کرد و ثمرۀ ازدواجش شش پسر و یک دختر میباشد.
 وی در سال 1332 خورشیدی به سرایش شعر آغاز کرد و در سخنسرایی مقام بلند را احراز نمود. در سال 1355 هجری خورشیدی با روزنامه سنایی غزنوی در چهار شماره مصاحبۀ مفصلی را انجام داد و از طرف مسؤولین روزنامه مذکور به «بلبل گلستان غزنی»  ملقب گردید و اشعارش پیهم از طریق همین روزنامه منتشر میشد که در گسترش شهرت شاعر نقش مثمر داشت.([1]) اشعار فنایی زیبا و دل انگیزاست، مه بیشتر رنگ و بوی عرفانی دارد.
پوهنمل احمد شاه رفیقی در مقدمۀ مجموعۀ رمز حقیقت در مورد فنایی و اشعارش چنین اظهار نظر نموده است: «یکی از رجال برجستۀ معاصر غزنی الحاج فیض محمد فنایی، فرزند ملا عطا محمد غزنوی میباشد، محترم «فنایی» با عرضه نمودن اشعار عرفانیش زیر نام رمز حقیقت مشعل فرهنگ و ادب غزنه را فروز انتر ساخته است... این اشعار با اصالتی  که دارد شاید صد ها سال در خانقاه ها، محافل ادبی و عرفانی خوانده شود. ورهپویان عرفان، سالکان، عاشقان و عارفان زیاد از این نخل کام جان را شرین خواهند ساخت.
اشعار عرفانی الحاج فنایی از آنجاییکه الهامی و فضلی است بر دلها می نشیند و جانها را تسخیر میکند، شعر این شاعر رسالت مند، آدمی را با جاه و مقام آدمیت آشنا میسازد و به خواننده پیام های اخلاقی و انسانی میدهد. او به لفظ اهمیت چندانی قایل نیست و به خاطر معنا و محتوای شعر از لفظ میگذرد... اکثر اشعار دل انگیز و دلنشین فنایی دارای موج وطنطنه و احساس است و میتوان آن را زمزمه کرد و با موسیقی خواند:
 در کوچۀ میخواران ما را گذر است امشب                عقل و دل و ایمانم اندر خطر است امشب»([2])
همچنان پوهنیار دوکتور صدیق نصرت استاد دانشگاه طب کابل راجع به اشعار فنایی گفته است: «فنایی راز و نیاز عاشقانه اش را با خامۀ پربار و گرانبهایش در جولانگه هستی متبلور و انعکاس داده است جناب الحاج فنایی اندیشمندیست صوفی و شاعریست که برای جستجوی حقیقت، گشودن رمز و راز معمای هستی و کاینات دلش را و خودش را در دل زمانه گم نموده و همچو سایر شوریده گان بی بدیل درد و سوزش را در حریم بیکران عشق و تصوف به معرض آزمون قرار  و داد سخن داده است، که:
عـــــاقبت سر نهانی سر به رســــوایی کــــشید    عشق را نازم که شاهان را به شیدایی کشید
دم به خود درکش «فنایی» رمز معنی محرم است چند این سودا به دوش عقل سودایی کشید»
... همچنان افزوده است که: «شاعر در منشور چند ضلعی هنر، بالاخص هنر شعر دست بالایی دارد و از تمام معیارات متداول و مروجه در شعر اندوخته های و افر داشته که بیانگر آگاهی موصوف از شعر این پدیده الهامیست.»([3]) فنایی در سال 1356 هجری شمسی جهت ادای مناسک حج به بیت الله شریف رفت.
لازم به یاد کرد است که فنایی در سال 1351 خورشیدی راه سلوک تصوفی را عملاً در پیش گرفت و در طریقت نزد مرشد سید محمد درویش گیلانی مشهور به نور آغا جان مرید شد که در بیتی از آن اینطور یاد نموده است:
لباس فقری فخری دربر او     لـــوای «قادری» تاج ســـر او
لباسش ذاکر حمد خداوند      دلش در تار عشق مصطفی بند
از بیت مذکور استنباط میگردد که جناب سید محمد درویش گیلانی منسلک به طریقۀ قادریه بوده است. فنایی در بیتی از مریدشدن خویش به نزد سید محمد درویش چنین یاد کرده است:
یکهزار و سیصد و پنچاو یک آن غوث حق      مشعــل راهم بشد در ظلمت شبهـای تار
نام او سید محمد درویش آن مرشد مـــرا         نور آغا جان چراغ هر دل تاریک و تار([4])
چون فنایی در خانوادۀ روحانی تربیت دیده و رهرو طریقت بود، لذا اشعارش بیشتر رنگ و بوی عرفانی و تصوفی دارد و آفریده هایش گنجینه یی از عرفان معاصر است. که هدف اساسی شعر در نزد فنایی معناست. زیرا معنا در نزد او غذایی جان است و خود را زادۀ معنا میداند و میگوید:
از معنی زاده ایم معنا غذای جان ماست     هرچه بینی در دو عالم مطلع دیوان مـاست
از پی خود شو ملا یک طعنه برکارم مزن      آنچه آن را میکنی آن بیشۀ طفلان مـــاست
نیست مرد کز بیم نارو شوق جنت عابد است        هر دو عالم را به عشقش باختن ایمان ماست
زاهدان چون طفلکانند عاشقان مردان ره     سوختن در عشق مولا شیوۀ مردان ماست([5])
فنایی در ابیاتی چند شرح زنده گی خویش را بیان داشته، ضمن معرفی گوشه های زنده گی خویش از عشق مجازی نافرجام یاد کرده است، که در حین جوانی دل به زیبا رویی داده و پابند حلقۀ زلفی شده، درد فراق کشیده و میوه یی از باغ عشق نچیده و مورد ملامت مردم قرار گرفته است. موصوف آن عشق ناکام را چنین به رشته نظم کشیده و عقدۀ دل را باز کرده است:
تیرعشق شوخکی خـوردم من از شصت قضا       می تپیدم همچو بــسمل بـــا دل افـــگار راز
خنجر نازکـسی سینـه چـــاکم کـــرد و رفت      خواب خور، صبر و قرارم جمله شد تارومـار
دل اسیر پنجه عـــشق آمـــد و پیـچــاره شـد       عشق آمد شاه به تخت و کرد عقل از سرفرار
شاه عشق آمد جمیل و دوست میدارد جــمال       از مجاز اسبـــاب میسازد برای اصـــل کـــار
در دود عشق تا به انجام سوختم بیش از دو ده        نی به چشمم خواب بود ونی بدل صبر و قرار
نی زرم بود نی جمال و نی کمال و نی سبب        نی کسی ام دلنوازو نی کسی ام غمگسار...
سرودۀ مذکور با این بیت زیبا اختتام یافته  است:
قصۀ عشق است شیرین هرچه باشد دردناک      اذن وقتم نیست زانر و قصه راسازم قصار([6])
طوریکه به دیده آمد فنایی در خانه و مسجد کتب مروج و معمول مدرسه را فرا گرفت، چنانکه راجع به آموزش و تحصیلات خویش در ابیات زیر اینطور اشاره نموده است:
درس و تعلیم چوشد آغاز عمرم هفت بود  نزد بـاب مشفقم آن موج شفقت را بــحار
از الفبا  و کلام حق شد آغــازم به درس    پنج گـنج و مثنوی و حـــافظم دیوان شمار
منیه و کنز و قدوری درس من از علم فقه    بعد روی کردم به سوی شغل کار روزگار([7])               
هرچند فنایی به طور رسمی در مکتب درس نخواند، اما در شعر و شاعری به مقامی دست یافت که سخنوران، ادبا و اهل فضل به شعرش دل بستند و به او آفرین گفتند، و بسا از شاعران دیار غزنه لب به مدح و توصیف فنایی گشودند. از جمله یکی هم غلام حضرت شهیم است که در سروده یی فنایی را  با این مطلع به وصف گرفته است:
فنایی شاعر شرین زبان است      فهیم و نکته دان و خوش بیان است
فـــنایی عـــاشق دیار غـزنه        فروغ جلوه گــاه عــارفان است([8])
همین گونه پوهنمل احمد شاه رفیقی استاد دانشگاه تعلیم و تربیه کابل فنایی را نغمه سرای سخن گفته و سروده است:
در نغمه ســـرایی تـــو یـی استـــاد فـــنایی         کی مام فلک مثل تو زاد فــنـایی
اشعاردل انـــگیز و بـــدیع تـو چـــنان است           کاندوه برد از دل نا شاد فنـــایی
در هیچ محل چشم فلک چون تو ندیده است          نو نغمه سرا و سخن ایجاد فنایی([9])
در وصف فنایی سخنورانی، مانند: امیری، فقیراحمد عزیزی غزنوی، فدا محمد فدایی و تعدادی از شاعران دیگر سروده هایی دارند، که هر کدام به نوبۀ خویش اشعار شیوا پر محتوا و الهامی فنایی را ستوده اند.
فنایی دارای چند دفتر و یا مجموعۀ شعریست، که از جمله دو دفتر آن یکی به نام «رمز حقیقت» که زمستان 1379 خورشیدی در 85 صفحه چاپ شده و دیگرش «رمز اسرار» نام دارد که سال 1388 خورشیدی در یکصد صفحه اقبال چاپ یافته است. به امید آن روزیکه متباقی دفتر های اشعارش نیز چاپ و در اختیار سخنوران و فرهیخته گان علم و ادب قرار گیرد.


- الحاج فیض محمد فنایی، رمز حقیقت، انتشارات نعمانی، کابل: 1379 ش، ص ص 5- 6.[1]
- مرز حقیقت، ص ج.[2]
- الحاج فیض محمد فنایی ، رمز اسرار، نشریه مطبعه پرویز، کابل: 1388، ص ب.[3]
[4]-  رمز اسرار ص و  .

- رمز حقیقت، ص 58[5]
- رمز اسرار ص2.[6]
- همانجا، همان صفحه.[7]
- رمز حقیقت، ص9.[8]
- همانجا، ص 10.[9]

No comments:

Post a Comment