چند تعريف از تصوف:
مؤلفين معاصر و مستشرقين غربي تعريف هاي از تصوف
نموده اند نظريات اكثر شان متكي به همان توضيحاتي است كه صوفي بزرگ غزنه هجويري در
كشف المحجوب، يا شيخ عطار در تذكرة الاوليا وسهر وردي در كتاب عوارف المعارف كرده
است، لذا به چند تعريف از بزرگان تصوف اكتفأ مينمايم:
از ذوالنون مصري پرسيدند كه صوفيان چه كساني اند
؟ گفت: «گرفتن حقايق وگفتن به دقايق ونوميد شدن از آنچه است در دست خلايق»([1])
درجاي دگر گويد «صوفي آن باشد كه صاحب حال بوده خوي فقيري داشته وخاموش باشد وهر
چه گويد گفتارش حقيقتاً اظهار حال وي باشد».([2]) گولد تسهير آلماني تعريف
هايي از تصوف راجمع آوري نموده وبرگزيده است، از جمله تصوف اندك خوردن است و با
خداي آرام گرفتن واز خلق گريختن.
تصوف نامي است سه معني را ،يكي آنكه معرفتش نور وَرَع
نه گيرد ودر عالم باطن چيزي نه گويد كه نقض ظاهر كتاب بود وكرامات اورا بدان دارد
كه مردم را باز دارد از محارم.
تصوف : صبر كردن است در تحت امر ونهي .
بلخي دراينمورد سروده است:
بلـخيـا حسن امـل سهـو است بي رنـج عـمل
حاصل بي تخم ومحنت را چسان اميدداشت
No comments:
Post a Comment