ذوق: در لغت چشیدن مزه ،
آزمودن طعم چیزی و چشیدن ذایقه را گویند ، در زبان دری معنای خوشی و نشاط را نیز
افاده مینماید. همچنان کشیدن و آزمودن کمانی را به منظور امتحان کردن که آیا سخت
است یا خیر؟ نیز افاده مینماید.([1])
در اصطلاح سالکان ذوق عبارت از مستی عاشق با
چشیدن شراب عشق است که از اثر مشاهده تجلی و شنیدن کلام معشوق، سالک عاشق به وجدآید
و چنان بیخود گردد که در عشق محو شود.
به باور ابن عربی: «ذوق اول مبادی تجلی است و
آن حالی است آنی که بنده آن را در دل خود حس کند، پس هر تجلی را ابتدایی است که آن
را ذوق گویند»([2])
همچنان در فرهنگ ابن عربی نگاشته شده است،
که نیتجه مجاهدت چون گرسنه گی، تشنه گی، خلوت و شب زنده داری، ذکر زبانی
تلاوت دایمی، امر به معروف و نهی از منکر شوقي در دل سالک پدید می آید که آن را
ذوق مینامند و ذوق نور عرفانی است که محبوب با تجلی خود بر دل دوستانش میتابد و به
واسطۀ آن حق را از باطل تمیز میکنند.([3])
به رویت فرهنگ نوربخش سالکی را اهل ذوق گویند
که در ابتدای تجلی با چشیدن ذایقۀ می حقیقت به وجد آید و حالت وجدش مؤقت و زود گذر
باشد. هرگاه جام متواتر برسد که بر قوت عقل سالک فایق آید، چنانکه مستی وجد متداوم
باشد، آن را اهل شرب گویند.([4])
اصطلاح عرفانی ذوق در آفرینشهای عرفای مورد بحث
نیز بازتاب یافته که از میان ابیات زیر برگزیده شده است:
بســـکه ذوق
نغمۀ توحــید در قانون مــاست کس نمی
گوید به بزم ما خدایم دیگر است([5])
* * *
مرا ذوقی
نشد حاصل که گیرم راه جولانی و یا
همچو نفس پیش آیدم سیرگریبانی([6])
*
* *
عمری به ذوق
وحشت مشق گداز کردم در جستجوی تحقیق سیر
مجاز کـــردم
آهنگ خود
شناسی باری چو ساز کردم شد چشم
امتیازی بر خویش باز کردم([7])
*
* *
ذوق غنیگری دهد مشرب ما فقیر را حق
شهنشهی دهد مکتب ما غلام را
No comments:
Post a Comment