Friday, February 3, 2012

درويش: درويش در لغت به معناي تهيدست، بينوا، بي بضاعت، قلندر، گوشه نشين وكسيكه به اندك مايه از مال قناعت كند. اين كلمة فارسي معناي گدا و دوره گرد را نيز افاده ميكند. بعد از آنكه مبادي تصوف در اسلام نفوذ ظاهري ومعنوي پيدا نمود يكتعداد از سالكان طريقت تحت رهنمايي وارشادپيران طريقت روش عزلت وگوشه گيري را در پيش گرفتند در خلوت خانه ها وخانقاه ها برادروار باهمديگر زنده گي ميكردند به افكار، اداب وروش روحاني خود سرگرم ميبودند.


2- درويش:
درويش در لغت به معناي تهيدست، بينوا، بي بضاعت، قلندر، گوشه نشين وكسيكه به اندك مايه از مال قناعت كند. اين كلمة فارسي معناي گدا و دوره گرد را نيز افاده ميكند.
بعد از آنكه مبادي تصوف در اسلام نفوذ ظاهري ومعنوي پيدا نمود يكتعداد از سالكان طريقت تحت رهنمايي وارشادپيران طريقت روش عزلت وگوشه گيري را در پيش گرفتند در خلوت خانه ها وخانقاه ها برادروار باهمديگر زنده گي ميكردند به افكار، اداب وروش روحاني خود سرگرم ميبودند.
بعضي از سالكان طريقت همچو راهبان نصارا طريق سير و سياحت را در پيش گرفتند، زنده گی را به سفر و جهانگردي به سر ميبردند. با گرفتن زكات وخيرات امرار حيات ميكردند اين جماعت را (درويش) نام نهادند درويشان را خانه ومسكن نبود هميشه كشكو لي براي سوال در دست داشتند اما بسياري افراد اين گروه،گدايي را حرام ميشمردند باكار وزحمت نفقه وروزي حلال به دست مي آوردند.
درويشان غالباً حركات وسكنات پرشور وپر حرارت را براي حصول وصال، مستانه ادا مينمودند و از اين جهت مورد توجه خاص وعام قرار ميگرفتند . بيت مولانا در اين مورد صدق ميكند.
در شــهــرمـست ايــم تـا جـمـلـه اهـل شـهـر
دانـنـد كـيـن زهـي زگـدايـان كـوي نـيـــست
در ادبيات دري برخي شعرا از ايشان انتقاد كرده اند و شماری هم در مورد آنها با ادب وحرمت سخن گفته اند.
شيخ سعدي از معتقدان اين جماعت است فرموده كه درويش حقيقي را از صورت ظاهري آن نه ميتوان شناخت در باب دوم گلستان تحت عنوان اخلاق درويشان مينويسد: «طريق درويشان ذكر است و شكر، خدمت وطاعت و ايثار و قناعت و توحيد و توكل و تسليم و تحمل هر كه بدين صفت ها موصوف است به حقيقت درويش است اگر چه در قباست. اما هرزه گرد بي نماز، هوا پرست، كه روز را به شب آرد در بند شهوت وشب ها به روز آرند در خواب غفلت، بخورد هرچه در ميان آيد وبگويد هرچه در زبان آيد، رند است هرچه در عباست.»([1]) از گفته حضرت سعدي(ع) بر مي آيد كه درويشي تنها به پوشيدن كند و موهاي ژوليده وكشكول نيست بل درويش را عمل در كار است درويشي باز داشتن نفس از هوا وهوس ولذايد دنيايي به منظور قرب حضرت حق تعالي است.
پس از قرن ششم هجري چند گروه از درويشان دوره گرد با صفا، پدیدار شد که هرجمع را خانقاه و لنگري بود. رسوم هر فرقه  در وجد وسماع مخصوص، كه قديمتر از همه در طريقة قادريه بودند. آن فرقه را شيخ عبدالقادر گيلاني(ع) به سال (1166 1076 م) در بغداد تاسيس نمود. ديري نگذشت كه اين دايره وسعت يافت از شرق تا جزيره جاوه و از غرب تا الجزيره انتشار يافت.
تشكيلات درويشان شباهت بسيار به سازمان راهبان وگدايان «فرانسيسكان» در اروپا دارد درويشان مانند آنها افراد عادي را درجمع خود ميپذيرند  روزانه به كار وكسب وشغل خويش مصروف ميشوند در اوقات معين به خصوص شب ها در خانقاه هاي مربوطه تحت ارشاد پير خويش به عبادت مي پردازند .
هر دسته از درويشان را علامات ونشانه هاي خاص است، ايشان به پير خود ارادت زياد دارند پيشوا ومرشد خويش را اوليأ الله ميدانند و او را ستايش ميكنند. عدة از درويشان با رقص و سماع جذ به وشوق، عبادات شاقه، شب زنده داري ها به گريه وزاري پرداخته ومراحل سلوك را طي ميكنند.([2])
«از جعفر صادق پرسيدند كه درويش صابر فاضل تر بود يا توانگر شاكر؟فرمود درويش صابر كه توانگر را دل باكيسه بود و درويش را با خدا يتعالي».([3])
غالب درويشان درگمنامي وناشناسي در اجتماع زنده گي مي كنند و حیات را به عبادت ورياضت مي گذرانند كمتر خود را به مردم معرفي ميدارند ميكوشند تا از چشمان مردم بركنار ودور باشند واگر گزندي برايشان برسد تحمل ميكنند.
                گــرگـزنـدت رسـد تـحـمــل كــن
                                     كـه بـعـفـو از گـنــاه پـاك شـــــوي
           اي بـــرادرچـو خـاك خـواهـي شــد
                            خاك شو پيش از آن كه خاك شوي
                                                                          ( سعدي)
گروهي از درويشان را ملامتيه مي گويند رفتار درويش ملامتيه با مردم عادي جامعه مغایرت دارد بيشتر به اعمالي دست ميزنند كه مورد سر زنش و انتقاد قرار بگيرند و سر زنش مردم سبب خرسندی ايشان ميگردد. ملامتيه ها ميخواهند درظاهر چنان وانمود سازند كه مردمان بي پروا و بي بند و باري هستند تا مورد ملامت مردم قرار گيرند، رفتار ايشان شباهت هایی با طايفه «كلبيها cynosures»([4]) دارد.
طور مثال: لباس را با مشروبات الكولي بد بو ميسازند تا مردم فكر كنند كه معتاد ودايم الخمر هستند. تحقير افراد جامعه را سبب تهذيب نفس ميدانند، به قضاوت و داوري مردم اهميت قایل نيستند. آنچه در مورد شان از خوب و زشت صحبت شود متأثر نمي شوند، به اين باور اند كه با چنين روش ميشود جلو خواسته هاي نفس را گرفت، و هوا وهوس را از خود دور ساخت، و فارغ از درد سر در اجتماعي با خاطر آرام و آسوده به رياضت پرداخت وبه مراتب عالي راه يافت. درويشان ملامتيه آنچنانيكه در ظاهر عمل ميكنند. در خفا دور از انظار مردم علاوه بر پنج وقت نماز، نوافل وعبادات را انجام ميدهند و شب ها را در رياضت و عبادت سحر مينمايند. در باطن همه امر ونهي را بالاي خويش تطبيق و رعايت ميكنند.
در اينجا هدف ما از درويشان ظاهري كه گدايي را پيشة خود ساخته به آسايش، تن پروري وتنبلي عادت نموده و درويشي را وسيلة رزق و بيكاري خود ساخته اند ومردم را فريب ميدهند نيست، بل مقصد درويش حقيقي ميباشد. که زنده گی صوفیانه دارند و در محبت و عشق خداوند(ج) صادق میباشند و به منظور کسب رضای معشوق به ریاضت میپردازند.([5])
تــوبنـدگي چـو گـدايـان بـه شرط مـزد مـكن
كـه خـواجـه خـود روش بـنـده پـروري دانــد
                                                                     (حافظ)

بندة فرمانم كه امر است از خدا    تـا گـدا بـاشـم گـدا بـاشـم گـدا
در گـدايـي لـفـظ نـادر نـادرم    جز طـريـق خـرگـدايـان نـسپــرم
تاشوم غرق مـذلت مـن تـمـام        تاسقط ها بشنوم از خاص و عـام
در شعر فوق ديده ميشود كه درويشان گدايي را غرض مذلت كشيدن و شنيدن سخن هاي بيهوده ونيشخند هاي مردم به منظور تهذيب هواي نفس به رضايت تمام انتخاب كرده اند تا بدين وسيله از اسرار جهان آگاه شوند. درجاي دگر حضرت حافظ(رح) ميفرمايد:
گـدا چــرا نـزنــد لاف سلـطـنـت امــــروز
كه خيمه ساية ابر است و بزمگـه لب كشت
درويش ومقام درويش در ادبيات دري باز تاب گسترده دارد كه به طور نمونه چند بيت را به نظاره ميگيريم:
از بـيـشـة درويـشـان اي شــه بـه ادب بـگـذر
كرد هر كه زماننگي چـون سكـه زنـام افـتـاد
              * * *                
درويش كه اسرار جهـان مـي بخـشد
                                             هـرد م ملـكي به رايگان مي بـخـشـد
     درويش كسي نيست كه نان مي طلبد
                                              درويش كسي بود كه جان مي بخشد
     بـيـرون زتــن و روان درويـش اســـت    
                                          برتر ز زمـيـن و آسـمان درويـش است
     مقـصـود خـدا نـبـود بـس خـلـق خـدا    
                                          مقصود خدا از اين جهان درويش است


[1] - شیخ مصلح الدین بن عبدالله، گلستان، نسخه تصحیح شده، کیومر کیوان، انشتارات جرس، تابستان 29 باب دوم، ص 93.
[2] - علی اصغر حکمت اسلام از نظر دانشمندان غرب، تهران: چاپخانه دانشگاه 1340هـ ، صفحه 185 تا 1382.
[3] - شیخ فرید الدین عطار تذکره الاولیا، پشاور: کتابخانه اسلامی بازار قصه خوانی، ص  13 ،.
[4] - موسس کلبيها (cynosures) که باملامتیه تشبیبه شده اند یکی از پیرووان و شاگردان سقراط موسوم به انتيس تینس (antsithens ) است این شخص غایت وجود را فضیلت در ترک خواهشات جسمانی و روحانی میدانست علت تسمیه آن به کلیبها این است که گفتگو های انتيس تینس در شهر اتن به جای واقع میشد که این محل شهر را سک سفید (                 ) میخواندند پیروان این سلک از ادب رسوم و معاشرت و لوازم زنده گی متمدن دست برداشتند و حالت طبیعی را شیوه خود وحدودی را که مردم در زنده گی اجتماعی بران مقید است ترک کردن گولد تسهیرالمانی در کتاب زهد و تصوف و در مورد فرد کاملی این جماعت که دیوجانس (Diogenes) نام داشت نگاشته است كه یکروز سکندر کبیر در حالیکه بالای سر او ایستاده و سایه اش بروی افتیده بود فرمود: که جانوس از من چیزی بخواه او گفت سایۀ خود را از سرم کم کن تا نورخو رشید بر من بتابد.
[5] -  زهد و تصوف ص ص 13- 15. 

No comments:

Post a Comment