Thursday, February 9, 2012

غلام سرور دهقان : عارف و شاعر آزاده غلام سرور دهقان پسر میرزا محمد اعظم در سال(1282 هـ .ش) مطابق (1904 میلادی) از بطن فاطمه دختر احمد جان در دهبوری چهاردهی کابل (دهبوری مربوط ناحیه سوم که به شرق کوته سنگی موقعیت دارد) پابه عرصۀ وجود گذاشت.


غلام سرور دهقان :
عارف و شاعر آزاده غلام سرور دهقان پسر میرزا محمد اعظم در سال(1282 هـ .ش) مطابق (1904 میلادی) از بطن فاطمه دختر احمد جان در  دهبوری چهاردهی کابل (دهبوری مربوط ناحیه سوم که به شرق کوته سنگی موقعیت دارد) پابه عرصۀ وجود گذاشت. در سن 5 و یا 6 ساله گی به کوشش و توجه اعضای خانواده نزد ملا سراج الدین خوانش قرآنکریم و سایر آموزش های نخستین را فرا گرفت، از سن 15 تا 20 ساله گی خط نستعلیق را با شیوۀ میرزا محمد محسن در منزل و دفتر پدرش آموخت، پس از آن به مشاغل دولتی رو آورد، نخست در وزارت مالیۀ حکومت شاه امان الله به حیث میرزا اشغال وظیفه نمود و شامل مکتب حکام شد.
مدت کوتاهی علاقه دار هزارۀ پنجشیر و استالف پروان بود و در همین وقت به دام عشق مجازی گرفتار شد و از همین طریق به حقیقت پیوست. دهقان در بیتی از عشق مجازی اش که به حقیقت منتهی شد چنین یاد کرده است:
آنقدر عـــشق مــجازم بربــود   کــه مرابندۀ یــک بنده نــمود
من وفا کردم و او کـــرد جفا    دادن از غیب مـرا مــزد وفــــا
دور معشوق مــجازی گــشتم  سوختم تا کــه نمازی گــشتم
چه مجازی که حقیقت یارش    ماه و خورشید چو خدمتگارش([1])
دهقان در سالهای 1306 تا 1313 خورشیدی حالت جذب و بیخودی داشت کشش روانی وی به تصوف و عرفان سبب شد که از مشاغل دولتی کناره گیری کند، وی مدت چند سال در سه شهر باستایی: غزنی، هرات و بلخ به سیر و سیاحت معنوی پرداخت، و بر مزار عارفانی چون: سنایی، جامی، خواجه عبدالله انصاری ساعت ها می نشست و الهام میگرفت، دهقان از سفر هایش در این سه شهر چنین یادآور شده است:
به کابل بــودم به غـزنی رســـیدم       من از دست این دل به بینی رسیدم
ز غزنی به شب تا هراتش رساندم       توگـویی به شــاخ نباتش رســاندم
دهقان در هرات با شاعران و ادیبانی چون: مایل هروی، توفیق، عاطفی، بشیر و طالب آشناشد و از صحبت های ادبی شان بهره مند گردید، از آن جا به ایران سفر نمود و فرصت مرور آثار کلاسیک زبان دری در ایران برایش میسر شد و با داشته های ادبی به کابل برگشت. شاعر نابینایی به نام باقی جان، همدم دهقان گشت، با شایق جمال، بسمل، مولانا خسته آشنایی و مراودت پیدا نمود، استاد خلیل الله خلیلی نیز با دهقان شناسایی داشت و سعید نفیسی محقق ایرانی در سفرش به کابل چند بار در دکان دهقان رفته و با وی صحبت های ادبی و عرفانی نموده است.([2])
غلام سرور دهقان در روزهای آخر مجذوبیت میخواست از راه مشهد، نجف و بغداد همراه با کاروان حجاج راهی زیارت مکه شود، اما موفق به کسب اجازت نشد، ناگزیر به کراچی پاکستان رفت، تا از طریق کشتی روانۀ بیت الله شود، وقتی به شهر کراچی رسید، متأسفانه کشتی حجاج حرکت کرده بود، سر انجام در سال 1322 خورشیدی به زیارت مکۀ معظمه رفت که در سروده یی آن را چنین بازتاب داده است:
نیست چو تبلیغ به کار شما       رفتم از ین شهرو دیار شما
من عجمی به عرب میروم      کـعبۀ حــق بهر ادب میروم
   (ص13 مقدمه)
دهقان پس از ادای مراسم حج میخواست که در سرزمین عربستان اقامت گزیند، اما بی تفاوتی اعراب در مقابل استعمار و نا به سامانی حیات اجتماعی و سیاسی جهان اسلام روح آزاده اش را تکان داد و عاجل به وطن برگشت و احساسش را در مورد عظمت گذشته وانحطاط امروز مسلما نها در سروده یی اینطور بازتاب داده است:
یاد آن روز که ما هم گلستانی داشتیم      در جهان از بلبل و گل داستانی داشتم
از کمال علم و عرفان بوستانی داشتیم      همچو اصحاب محمد باغبانی داشتیـم
رنگ و بو میبرد از شاخش عروسان جهان
           روضه خــوان گلشن ما بود خـوبان جهان
(ص 14 مقدمه)
مجذوبیت دهقان در برگشت از حج پایان می یافت و حین مراجعت به کابل زمین های دهبوری را که از پدر برایش به ارث رسیده بود، به فروش رسانید و از پول آن در چنداول کابل دکان قالین فروشی باز کرد و از همین مدرک امرار معاش مینمود.
در سالهای اخیر عمر، پیشۀ قالین فروشی را ترک و به کلبۀ عارفانۀ خویش انزوا و گوشه گیری را اختیار کرد، البته گوشه نیشنی مذکور به معنای بیخبری از محیط ماحول و حیات اجتماعی او نبود، در بسیاری از سروده هایش به مسایل اجتماعی پرداخته است. دهقان هرگز زنده گی و جلوه های زیبای آن را نفی نمی کرد، او هیچگاهی از درد زمانۀ خویش و اوضاع جهان بی خبر نبود، آثار و نوشته های بزرگان و دانشمندان را مطالعه میکرد، اثر پذیری او از اقبال لاهوری، گاندی و نهرو گواه خوب بر این مدعا میتواند باشد.
دهقان اندیشۀ خویش را در قالب شعر به یاری تخیل به گونۀ بیان داشته که پایگاه معنوی دارد، وی دهقانی را که در کشتزار و کارگری را که در کارخانه عرق میریزد، با شیخ مکه برابر و هم سطح دانسته و سروده است:
برکف دست کارگر، بوسه بزن دعا طلب        ز شیخ مکه کم مدان، خادم کشت زار را([3])
به رویت نوشتۀ محمد یوسف نظری، دهقان پس از سن 15 ساله گی به سرایش شعر پرداخته است وی ابیات زیر را نخستین سرودۀ دهقان میداند:
آن عــهد را که با تو بستم، بسته بـه         عهدی اگر به غیر تو بستم شکسته بــه
غلمان  بود برادرم و حور، خواهرم        عــشاق وصــل را در جـنات بسته بــه
بی تو به روی ما ،در گلزار بسته باد     بلبل خموش و شیشۀ عشرت شکسته به
غلام سرور دهقان در شب دوشنبه 11، حوت 1354 خورشیدی چشم از جهان پوشید و در گلخانۀ چهاردهی کابل به خاک سپرده شد.([4])
عرفان و تصوف دهقان :
دهقان در سیر عرفانی خویش به نزد شیخ خانقاه و یا پیر طریقت مراجعه نکرده است. در آغاز جوانی عشق مجازی به سراغش آمد که در نتیجه از مجاز به حقیقت پیوست، مجذوب و شاعر شد، به سیر آفاق و انفس پرداخت و مانند اویسی ها تربیت الهامی دید و دانایی عرفانی برایش عنایت گردید.([5])
به روایتی زمانیکه دهقان در مکۀ معظمه معتکف بود جوانی زارع را پیدا کرد، در گوشش رازی را گفت و پس از آن روز دهقان از حالت سکر و مجذوبیت و جوش و خروش برای همیشه بیرون گشت. گویا امانتی را به صاحبش رسانیده باشد، دوباره به وطن برگشت، بذل و سخاوت را پیشۀ خود ساخت و دارایی خویش را برای مستمندان انفاق کرد. با صبر و قناعت زنده گی فقیرانه را درپیش گرفت و بدون شکوه و شکایت تا آخر عمر با فقر زیست و فقیرانه دنیای فانی را وداع گفت([6]). دهقان حالات سیر عرفان خویش را در بیتی اینطور بیان کرده است:
مــا به صــحرای وجود خـــویش منزل میزنیم     نفس گمره گشته از افعال و از کردار ما
آنقدر در نیستی ها تیز تگ گشتم که دوش         سوخت بـال جبرئیل از گــرمی رفتار ما
نـــه پیمبر و نـــه پـــیرزاده یی بــاشم ، مــگـر         عیسی مــریم نــباشد واقف اســرار مــا
او بــه دور کـــعبه گـــردد ما به دور خــویشتن   شیخ حق دارد که باشد در پی افکار ما([7])
دهقان مانند سایر عرفا در اشعارش با شیخ و زاهد سخن گفته و در بارۀ عشق و عقل، وصال و هجران نکات ارزنده را در شعر بیان کرده است، دهقان عارف اویسی بود که نه مرادی داشت و نه مریدی گرفت، روز ها را در اجتماع و در بازار همرای مردم سپری میکرد، شب ها در حجرۀ خویش سر به زنوا می نشست و  به ذکر و نوافل میپرداخت.
دهقان بلندترین طریقه تصوف و عرفان را به عاشقان عارف نسبت می داد. خدمت به بشر، کار و زحمت را بهترین عبادت میدانست، در میان عرفا ویس قرنی و شمس تبریزی را میستود. به باور دهقان شمس تبریز عارفی بود بس بزرگ که زبانی برای بیان اسرار نداشت تا آنکه مولانای بلخ ترجمان راز های دروانی او شد.([8])
دهقان به بر قراری عدالت اجتماعی علاقمند و از استبداد، فقر، جهل و نادانی بیزار بود. کار، زحمت، نظافت و تقوا را دوست میداشت، و به منظور دست یابی به موارد مذکور آگاهی دهی و تبیلغ را مثمر میدانست، اما تبعیض و تعصب حاکم در اجتماع را مانع رسیدن به این آرمان میدید که در ذیل از آن چنین شکوه نموده است :
جهل شخیم فرصت تبلیغ اســلامی نداد       ورنه در دین خدا حبل المتین بودیم مــا
ظاهرم دهقان به باطن پای تا سر علم حق       چــون یدبیضا درون آســتین بـــودیم ما
دهقان در آخر عمر، زنده گی فقیرانه، رندانه و شاعرانه را اختیار کرد، تا آنکه چشم از دنیا بست و اشعار جاویدانۀ از خود به جا گذاشت.


- غلام سرور دهقان، مزرعه دهقان، به اهتمام یوسف نظری: ب ت، ص 25[1]
- مرزعۀ دهقان، ص[2]
-بیرنگ کوهدامنی، دهقان پاسدار مزرعۀ های شعر، مجله خراسان، شماره 94 سال: 1361، ص 195. [3]
- غلام سرور دهقان، مزرعه دهقان، صفحه 15،[4]
- همانجا ، ص 25.[5]
- غلام سرور دهقان، مزرعۀ دهقان، ص 24.[6]
- غلام سرور دهقان، مزرعۀ دهقان، ص 26.[7]
- همانجا، ص 33.[8]

No comments:

Post a Comment