Sunday, December 9, 2012

عرفی شیرازی محمد بن بدرالدین ملقب به جمال الدین که در سال 963 هـ . ق در شیراز ایران چشم به دنیا گشود .(1)

قــــلنــــدريـــان

قلندر(قرندل ) به معناي درويش، مرد مجرد و بي قيد و از دنيا گذشته . (1) ريشه اين كلمه تا هنوز به درستي نزد اهل تحقيق روشن نيست. در اصطلاح گروه و يا فرقهء از صوفيان است كه به نام قلندريه ياد ميشود. به رويتي قلندر نامه خواجه عبدالله انصار، خاكساري فروتني ، پارسايي، دامن از دنيا فراچيدن و دستگيري حاجتمندان از خصايل برازندهء قلندريان است .(2)
قلندريان آنقدر خراب بادهء عشق اند ...

كه به عرف ، اداب و مناسبات جامعه التفاتي نشان نميدهند. فرايض مانند: نماز، روزه،... را ادا ميكنند ، اما در نوافل چندان دلبسته گي ندارند . آنها در ظاهر بروفق احكام شريعت گام بر نميدارند و از لحاظ روش شباهت هايي با گروه ملامتيه دارند.
قلندريه بار نخست حدود سال 610 هــ. ق در دمشق پديد آمد. يكي از اولين پايه گذاران قلندريه مردي را به نام يوسف از اندلس مصر معرفي ميدارند و شماري از محققين جمال الدين ساوجي دمشقي را نيز از زمره موسسين اين گروه معرفي نموده اند. (3)
تراشيدن موي سر، ريش، بروت(سبيل) و ابرو ازاصول قلنداران است، ايشان پنج حرف« قلندر » را اينگونه توجيه مينمايند : ق- قناعت، ل- لطف، ن- ندامت ، د- ديانت، ر- رياضت. راجع به اين روش قلندران چنين حكايت شده است ، كه : شيخ جمال الدين ساوجي مرد زيبا روي بود ، ساوه زني (زرگرزني) دلباخته و عاشق او شد، هر چه كوشيد نتوانست نظر شيخ را به خود جلب كند . بنابر اين نيرنگ و فريبي را به كار برد و به بهانهء آن كه شيخ نامهء را بخواند او را به منزل خويش برد دروازه را بست و شيخ جمال الدين را به دام افگند . شيخ نيز بهانه آورد به طهارت جاي رفت موي سر، ريش، بروت، و ابروان خود را تراشيد وقتي ساوه زن شيخ جمال را آنچنان ديد از وي متنفر شد و شهوتش فرو نشست و دستور داد كه شيخ جمال الدين را از خانه بيرون اندازند. شيخ جمال الدين به شكرانهء آن كه دامنش به گناه آلوده نشد اين رسم را حفظ كرد.(4) مريدانش اين رسم را دنبال كردند و براي تراشيدن موهاي شان هميشه تيغي با خود ميداشتند . شماري از قلندران هندي تبار افزون به تراشيدن موها، بر گوشهاي خويش گوشواره مي آويختند كه شباهتي به يوگيان (جوگيان) هند داشت.(5)
به استناد از مباني عرفان و تصوف تراشيدن سر، ابرو ، ريش و سبلت از نیمۀ اول قرن پنجم هجري ميان قلندارن معمول بود، و از ابتدای ظهور تا کنون مدت بیش ازچهار صد سال از اين رسم می گذشت ، تا آنگاهيكه حسن بن محمد پادشاه مصر فرمان داد كه پس از اين قلندريه ريش خود نتراشند و لباس عجمي و مجوس نپوشند.
قلنداران از لباس درشت و پشمي استفاده مينمودند از اين سبب به نام جوالق (پشمينه پوش) نيز ياد ميشدند .(7) كه مولانا در بيتي اين نام را چنين به كار برده است:
ناگهاني جولقي يي ميگذشت با سر بي مو چو پشت طاس و طشت.(7)
عده يي از قلندران خود را به شاه نعمت الله كرماني نسبت ميدهند به هر حال قلندران مردمان سيرو سياحت بودند كه شماري از ايشان در طريقه چشتيه جذب شدند. در ميان سهرورديان نيز قلندراني بود از جمله ميتوان از قلندر شيخ فخرالدين عراقي نام برد.(8 )
واژه قلندر در ادبيات دري نيز بازتاب يافته است، به گونه مثال سنايي غزنوي دربيتي قلندر را اينطور به كار گرفته است:
گر همه دعوي كني در عاشقي و مفلسي چون سنايي دَم در اين عالم قلندروارزن (9)
ماخذ ومنابع:
1- حسن عميد، فرهنگ فارسي عميد، چاپ بيست و نهم ، انتشارات امير كبير، تهران : 1382 ش . ص 945.
2- خواجه عبدالله انصاري ، رسايل جامع، به تصحيح دكتور مولايي ، تهران : 1374 ش. ص 642-635 .
3- سيد اطهر عباس رضوي، تاريخ تصوف در هند ، جلد اول ، ترجمهء منصور معتمدي ، تهران: 1380 ش، ص 369.
4- مبلغي آباداني ، تاريخ صوفي و صوفيگري ، جلد اول ، قم ايران : 1376 ش ، ص 492 .
5- تاريخ تصوف در هند ، ص 370 .
6- دكتور ضيأالدين سجادي ، مقدمهء بر مباني عرفان و تصوف ، تهران : 1384 ش ، ص 235.
7- همانجا ، همان صفحه.
8- تاريخ تصوف در هند ص 374.
9- مقدمه بر مباني عرفان و تصوف ، ص 235.

No comments:

Post a Comment