Monday, January 30, 2012

عرفان

عرفان
مفهوم شناختن، دانستن ، بينش درونی، بصيرت باطن، آزاد انديشي، مناعت نفس، آراسته گي روحي و بي اعتنايي به ظواهر و تعلقات را افاده میکند.
     در اصطلاح عرفان يك مكتب فكري و متعالي براي شناختن حق و شناخت حقايق اشيأ ازطريق اشراق و كشف و شهود و الهام  ميباشد(1) و آن طوريست كه خداي متعال موجود واحد، فرد، فايم بذات، بي مثل و مانند است.
     يا: عرفان علم رمز و راز و اسرار الهي است كه بربندهء مستعد از جانب حق تعالي عنايت شده و بدان وسيله رازهاي پوشيده و نهان در عالم اسباب براي عارف آشكار ميگردد.(2)
     به تعبير ديگر: عرفان عبارت از معرفت الهي از راه تفكر و در خود فرو رفتن است طوريكه تمام خوبي و بدي را تشخيص، از زشتي ها دوري كردن، به زيبايي ها توجه نمودن ، به شرع نبوي گردن نهادن و از طريق مجاهدت و رياضت نشان الهي را در خود دريافت نمودن و اثبات واحد قهار است.(3)
    و يا: عرفان مكتبي است كه وصول به حقيقت معرفت خداوند(ج) را از طريق رياضت تهذيب نفس و تامل جستجو ميكند.(4)
يا: عرفان پاكيزه كردن دل است از محبت ما سوي الله و آراسته كردن ظاهر و دور بودن از منهيات و مواظب نمودن به فرموده رسول الله (ص).(5) و هم عرفان طرق و روشی است که با اکسیری عشق آتشین ، سوزان ، سوزنده و سازنده و جود انسان از فساد ، پستی و پلیدی رهایی یافته و به بلندترین قلۀ از معنویات عالی میرسد و شماری از افراد در نتیجۀ سیر وسلوک به انسان کامل و صلح کل تبدیل میشود که او را عارف ، صوفی ، اهل الله ، اهل دل  و آدم به جا رسیده میخوانند.
     عرفان مبحث مهم در تصوف است. اين اصطلاح در قرن سوم هجري قمري رايج و معمول شده چنانچه بايزيد بسطامي به جاي صوفي اصطلاح عارف را به كار برده و گفته است :« كمال عارف سوختن آن باشد در دوستي حق» (6) رهروان عرفان ميكوشند كه باكشف و شهود و اشراق به حقايق برسند و به عالم ظاهر و باطن دست يابند به باور آنها آنچه را عالم ، حكيم و فيلسوف از طريق علم، عقل، منطق و استدلال درك ميكنند ، عارفان از راه اشراق مي بينند و معاينه ميكنند.
     عرفان اسلامي در ابعاد مختلف مانند: عملي، ‌نظري، ديني، ادبي ، تربيتي رشد و تكامل يافته است. عرفا به منظور حصول قربت حق تعالي مراحل و مقاماتي را طي و برنامه هايي را در عمل بر خود پياده ميكنند كه عرفان عملي ناميده ميشود . مراد از عرفان عملي (سيروسلوك) غير از علم عرفان است كه به نام طريقت و يا سلوك تصوف ياد ميشود . در اين مرحله واردات و مكاشفات نزد سالك مطرح است.
     پس از آنكه سالك منازل عرفاني را پشت سر گذرانيد و به مقام فنا و بالاتر از آن بقاي پس از فنا رسيد به او مكاشفات و مشاهداتي روي مي آورد، سالك معرفتي نسبت به حقايق نظام هستي پيدا ميكند كه آن را معرفت شهودي (تجربهء عارفانه ) مينامند.در اين منزل  خداوند (ج) صفات ،اسمأ و افعالش را به عارف مينماياند. هرگاه عارف مشاهدات خود را در زمينه هستي شناسي عرفاني بازتاب دهد و تجارب خود را در پيمودن منازل سلوك به رشتهء تحرير در آورد عرفان نظري شكل ميگيرد.
     به عبارت ديگر: « معرفتي كه در پي مشاهده و مكاشفهء حقايق هستي كه محصول مجاهدت ها، رياضت ها در سلوك است وقتي بازتاب زباني مي يابد عرفان نظري نام دارد.» (7) طوريكه ديده شد نظريات ارائه شده در باب عرفان همه بريك محور ميچرخند كه آن عبارت از كمال و مرتبهء انسان در خود شناسي و خدا شناسي ميباشد . چون انسان موجودي جستجو گر  و تشنهء حقيقت است پس كسب آگاهي راجع به جهان هستي و آفرينش يك امر فطري در آدمي ميباشد ، و ميكوشد به آن پي ببرد . براي رسيدن به اين حقيقت روشهاي گوناگون ديني، فلسفي و عقلي وجود دارد كه هر يك از آنها به انسان معرفت ميبخشد . اما عرفان انسان را در كسب آگاهي نسبت به جهان هستي به افق روشنتر قرار ميدهد و عطش سالك را با گام نهادن به چشمه ساران نور فرو مينشاند. سهروردي در مورد گفته است: عرفان كمال نفساني است كه به محبت مي انجامد و در نتيجه حقايقي مانند: ذات ، صفات و افعال الهي به ميزان توان بشري در سالك نقش مي بندد.(8)
     ماخذ
1- دكتور سيد صادق گوهرين، شرح اصطلاحات تصوف ، جلد هشتم، انتشارات زوار، تهران : 1382 ش، ص 95
2-  پوهاند دكتور محمد افضل بنووال ، مختصري از ادبيات عرفاني، نشرات وزارت تحصيلات عالي، شماره نشر 693، نظر مولف ، ص الف.
3- محقق محمد متين مونس، بازتاب تصوف و عرفان در آثار عرفاي شهير نيم قرن اخير ادب دري، پروژه علمي ، سال :1389 ش ، ص 58.
4- دكتور حسن انوري،‌فرهنگ بزرگ سخن ، جلد پنجم ، تهران: 1381 خورشيدي ، ص 5000 .
5- دكتور ضيأالدين سجادي ، مباني عرفان و تصوف ، چاپ يازدهم تهران : 1384 خورشيدي ، ص 3
6- همانجا ، ص 9
7- علي اميني نژاد ، آشنايي با مجموعه عرفان اسلامي ، تهران : 1387 ش ، ص ص 38- 32 .
8- دكتور حسن سعيدي ، عرفان در حكمت اشراق، انتشارات شهيد بهشتي : تهران : 1380 خورشيدي ، ص 134.
   

No comments:

Post a Comment