Tuesday, January 31, 2012

صوفی و عارف : صوفی و عارف دو اصطلاح تصوفی است که شماری از دانشمندان آن را مظهر صفای قلب، کمال عقل ، پهنای دانش، عظمت و مرتبت معنوی تعریف نموده اند که انسان را از قید و بند مادی رهایی میبخشد. صوفیه در لغت پیروان تصوف و اهل طریقت را گویند که از راه ریاضت، عبادت، تزکیۀ نفس و پیمودن مراحل اخلاص طالب راه حقیقت هستند. به تعبیر دیگر صوفیه اهل طریقت هستند که با سعی و مجاهدت، ریاضت و بنده گی میخواهند صفات ذمیمه، نکوهیده و نا پسند را از خود دور نمایند و به صفات حمیده و پسندیده آراسته گردند.


صوفی و عارف :
صوفی و عارف دو اصطلاح تصوفی است که شماری از دانشمندان آن را مظهر صفای قلب، کمال عقل ، پهنای دانش، عظمت و مرتبت معنوی تعریف نموده اند که انسان را از قید و بند مادی رهایی میبخشد.
صوفیه در لغت پیروان تصوف و اهل طریقت را گویند که از راه ریاضت، عبادت، تزکیۀ نفس و پیمودن مراحل اخلاص طالب راه حقیقت هستند. به تعبیر دیگر صوفیه اهل طریقت هستند که با سعی و مجاهدت، ریاضت و بنده گی میخواهند صفات ذمیمه، نکوهیده و نا پسند را از خود دور نمایند و به صفات حمیده و پسندیده آراسته گردند.
سهل بن عبدالله تستری در بارۀ صوفیه گفته است: «آن قومی اند که صافی شود از کدر، پرشود از فکر و در قرب خدای منقطع شود و یک سان شود در چشم او خاک و  زر.»([1])
 درجای دیگر گفته: «صوفیه اندک خوردن است و با خدای آرام گرفتن و از خلق گریختن»([2])
جنید بغدادی(رح) از تصوف چنین تعریف کرده است: «این راه کسانی است که کتاب خدای بر دست راست گرفته باشد و سنت پیغمبر به دست چپ و در روشنایی این دو شمع میرود تا در مغاک شبهت نیفتند و نه در ظلمت بدعت ، صوفیه آن است که دل او چون دل ابراهیم(ع) سلامت يافته باشد از دوستي دنيا و به جای آرندۀ فرمان خدای بود و تسلیم او تسلیم اسماعیل(ع) ، و اندوه او اندوه داوود(ع) فقر او فقر عیسی(ع) ، صبر او صبر ایوب (ع) ، شوق او شوق موسی(ع)  و در وقت مناجات اخلاص او اخلاص محمد(ع)  باشد.»([3])ابو سعید ابوالخیر راجع به تصوف فرموده است: «صد پیراز پیران طریقت در مورد صوفیه سخن گفت اول همان گفت که آخر و هیچ تکلف بدتر از تو یی نیست چون به خویشتن مشغول گردی از او باز مانی»([4])
از شیخ محمد(رح) در مورد تصوف نقل شده که : «تصوف اخلاق زیبا و پسندیده است که در یک وقت خوب و با ارزش از مرد بزرگوار و بلند نظر همراه مردم با کرامت و محترمی ظاهر گردیده است.»([5]) ابوالحسن الحصری گفته است: « صوفی کسی است که گناه را ترک نموده و به آن باز نمی گردد و قلب او جز به محبت پروردگار آرام نمی گیرد.»([6])
مختصر اینکه: تصوف راه انسان مسلمان جهت غلبه  بر نفس است تا نفس را از غفلت، گناه، بدیها و منکرات باز دارد و به اعمال نیکو و خوب با پیروی کامل از شریعت و سنت پیامبر(ص) و طاعات و عبادات  خداوند(ج) معطوف گرداند.
متصوفین سالکان راه حق هستند که جهت حصول و کسب تقرب به بارگاه خداوند(ج) از گناه و معصیت میپرهیزند و با یک سلسله ریاضت ها به تزکیه و تهذیب نفس میپردازند، بدینوسیله ز نگار قلب را صیقل و فکر را متوجه یاد خدا(ج) میسازند، تا آیینۀ دل صفا و محل تجلای حق گردد. 
دانشمندان در رابطه به اولین صوفی و اصطلاح تصوف و پیدایش آن نظریاتی را ارایه داشته اند. شماری این اصطلاح  را منسوب به اصحاب اهل صفۀ پیامبر اسلام(ص) و تعدادی آن را به صفا و بی آلایشی نسبت داده و برخی این کلمه را به صوف و پیشمینه پوشی مرتبط میدانند.
اما سید صادق گوهرین واژه صوفی را به کلمه یونانی Sophia سوپیا به معنای دوستدار و یا patma su سوپاتمای سانسگرت به مفهوم راه و روش خوب مرتبط میداند که در یک جمله معنای راه و روش خوب دوست داشتن را افاده مینماید.([7])
پژوهشگران ظهور واژۀ صوفی را قرن دوم هجری میدانند اگر چه در صدر اسلام کلمات صحابه، مؤمن و مسلم معمول بود، اما کمی بعد تر کلمه زهاد و عابد و متعاقباً کلمات مانند: صوفی، قرأ، فقها، ملا، مولوی، شیخ الحدیث، صاحب زاده و امثال آن در میان مسلمانان نظر به تحولات زمانی به مفاهیم معین مورد پیدا کرد.([8])
طوریکه ملاحظ شد، بدون تردید تصوف و عرفان از اسلام مایه گرفته مرجع و اساس شان قرآنکریم، احادیث نبوی، شیوه زنده گی شخص پیامبر اسلام و صحابۀ کرام میباشد که در مسیر تکامل و تحول در فروعات تغییراتی پدید آمده است. با آن هم تصوف و عرفان صوفی و عارف کلماتی اند که در بسیار موارد مترادف همدیگر قرار میگیرند.
اما از لحاظ معنا ومفهوم از همدیگر فرق داشته و تفاوتهایی مشاهده میگردد. از جمله: «تصوف راه و روش زاهدانه بر اساس مبانی شرع، تزکیه نفس،اذکار اعراض از دنیا برای وصول حق و سیر به طرف کمال است. اما عرفان یک مکتب علمی، فکری، برای شناخت حق و رموز علوم بوده نه از طریق فلسفه و حکمت بلکه از راه اشراق و کشف الشهود.»([9])صوفی بایدچندین مرحله را بگذراند تا به مقام عارف برسد. پس مقام عارف مرتبۀ بلند تر از صوفی میباشد به گونۀ که هر عارف صوفی هست اما هر صوفی عارف نیست.
مولانای بلخ و حافظ شیرازی صوفی را مبتدی خوانده که متوجه ظواهر تصوف چون: خرقه، کند و لباس پشمینه و امثال آن هستند و مولانا داستانی از صوفی را در مثنوی معنوی بازتاب داده است و نقل کرده که مسافری شب هنگام وارد خانقاه شد و مرکب خود را به خادم خانقاه سپرد و به داخل رفت، صوفیان خر او را بفروختند و از پول آن مجلس رقص و سماع را بر پا نمودن و همه به یک آواز میسرودند که «خر برفت و خر برفت» و مسافر نیز با ایشان همین میگفت تا آن که صبح آن روز دانست که خرش را به فروش رسانیده و مجلس را بر پا نموده بودند. و مولانای بلخ این عمل صوفیان را نقد کرده است. همین گونه حافظ شیرازی صوفی را در بیتی چنین به ملامت گرفته است:
صوفی نهاد دام و سرحقه باز کرد            بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
نیز:
صوفی سر خوش از این دست که کج کرد کلاه        به دو جام دگر آشفته شود دستارش([10])


- گولد تسهیر آلمانی، زهد و تصو.ف اسلامی، ترجمه محمد علی خلیلی، تهران: 1330 ش. ص85.[1]
- همانجا.ص 86.[2]
[3]- شیخ امین علاءالدین نقشبندی، حقیقت تصوف، افغانستان: 1379 ش، ص 33.
- محمد متین مونس، نظریاتی پیرامون پیدایش تصوف، مجله خراسان، شماره،49 اکادمی علوم، کابل: 1381ش، ص 125. [4]
- حقیقت تصوف، ص 40.[5]
- همانجا، ص 38. [6]
- نظریات پیرامون پیدایش تصوف، مجله خراسان، شماره 49، ص 128.[7]
- پیر طریقت سید میاگل، شجره عالیه قادریه،  به کوشش خلیفه محمد اشرف. ص 23.و حقیقت تصوف، ص 8. [8]
- دکتور ضیاء الدین، مقدمۀ بر مبانی عرفان و تصوف، چاپ یازدهم، تهران: 1384 ش، ص 8.[9]
- مبانی عرفان و تصوف، ص 809. [10]

No comments:

Post a Comment